| نویسنده |
پیام |
|
|
بابات بچه با حال هست
[email protected]
|
|
|
Dash_Ali56
Quoting: Dash_Ali56 اين تاپيك همين امروز فردا خواهد تركوند. پس چي شد داش علي؟؟!!
*** سير نميشوم ز تو ... نيست جز اين گناه من!! ***
|
|
|
# : 9 Jul 2008 08:50 | ویرایش بوسیله: SACRIFICE
چی شد ادامه داش علی
بدو بدو ...........
زندگی رو باختی دل من ... مردمو شناختی دل من !! ~~~~~~ ( تو چه بی صدا شکستی دل من !!!!!)
|
|
|
|
|
# : 9 Jul 2008 09:24 | ویرایش بوسیله: Dash_Ali56
خواهش ميكنم خواهش نكن
تازه گيا فهميدم تو محل كلي آدم داره كه گذاشته منو بپان. اين باباي ما تو محل خودمون بنگاه داره.چهار تا كوچه بالاتر. يكي دو ماه پيش تو مسنجر با يه دختره آشنا شده بودم.آقا سه من فك بگا رفت تا تونستيم مخ اينو بزنيم بياريمش خونه. دختره رو تو ساعتي كه بابام در مغازه بود و به اصطلاح سر چراغش بود و مشتري زياد داشت آوردم خونه. تو اون ساعت كون بابام هم ميذاشتي نميومد خونه ولي من فكر همه جا رو كرده بودم رفيقم شاهين رو گذاشته بودم سر كوچه كه اگه بابام اومد يه تك زنگ بزنه. آقا شما بگيد تخمي تر از اين لحظه اي كه الان خواهم گفت لحظه اي هم داريم. دقيقا لحظه اي كه دختره ، خواهر همه خوراكيها رو به ترتيب به گا داده بود و تازه راضي شده بود لباسا رو در بياره شاهين (رفيقم) تك زنگه رو زد.فهميدم كه خاهر كسه داره مياد. جاسوسا ما رو فروخته بودن. خلاصه هيچي ديگه دختره رو ردش كردم رفت دو دقيقه بعدش باباي كونده ما اومد. منم نشستم خيلي عادي.يه نيگاه به من كرد و يه نيشخند كيري زد و داشت ميرفت كه آروم گفتم يه خواهري ازت بگام تو فعلا جولون بده. اينو شنيد و يه آن ديدم برگشت و با همون نيشخند كيري در حالي كه زل زده بود به من لنگه كفش راستش رو با پاي چپش و بدون اينكه خم شه در آورد و با همون پاش شوت كرد سمت من كه از اقبال بد خورد به تابلوي بالاي سرم و تابلو رو سرم خرد شد. بعد با همون نيشخند كيري اومد و لنگه كفششو پوشيد ورفت. يه ساعت بعدش رفتم در مغازه بهش گفتم بابا براي چي انقدر به من گير ميدي.ازت خواهش ميكنم انقدر به من گير نده.دارم ازت خواهش ميكنم. به من چه جوابي داده باشه خوبه؟ برگشت گفت خواهش ميكنم خواهش نكن ايندفعه اگه خواهش كني خواهش خواهم كرد كه بري خواهش كني سگ آقام كونت بذاره. فرداي اون روز اول صبح تير كمون مگسي رو ورداشتم و يواشكي رفتم بالا پشت بوم و كمين كردم كه مثلا اگه خواست بره بيرون تا جايي كه تو تيررس باشه تير نثارش كنم. حسابي كمين كرده بودم كه يهو ديدم پشت سرم وايساده.گوشمو گرفت و گفت كونده بازم ميخواي دختر اين بدبخت جمعدار(همسايه روبرويي) رو ديد بزني و يه شر ديگه به پا كني.برو گم شو پايين ببينم.(آخه چند وقت پيش با دوربين شكاري خونه بدبختو ديد زده بودم كار كشيده بود به كلانتري) يه خواهر پنجاه شصت ساله داره.(عمه)چند وقت پيش اومده بود خونه ما.از در كه وارد شد به پاش بلند شدم اونم بغلم كردم مثل هميشه صورتمو بوسيد چون هوش حواس درستي نداره در همون حال روبوسي زير لب گفتم :قربان شما قربان شما ريدم دهن پسر باباي شما(يعني بابام). با اينكه اينا رو به عمه داشتم ميگفتم ولي اون متوجه نشد(پيرزنه)ولي تا اينو گفتم يه پس گردني چنان خورد بهم كه با صورت رفتم تو صورت عمه. حالا جالب اينجاست كه قديما بابا بزرگه از دست اين باباي ما عاصي شده بوده خود بابام تعريف ميكنه ميگه ده دوازده سالش كه بود خونشون مهمون مياد.عصر مادر بزرگه يه زير انداز ميندازه تو حياط و مهمونا ميشينن حياط. مادر بزرگه هم ميره براشون عصرونه بياره.ميگه مهمونا خيلي سريش بودن. براي اينكه بتونه اينا رو دك كنه رفته بود از پنجره طبقه دوم شاشيده بود رو سر اينا. چون هميشه حواسش به من هست و همه كاراي منو زير نظر داره هميشه مچمو ميگيره بخاطر همين به شاهين(رفيقم) سپردم كه يه برنامه بريزه حال اين باباي ما رو بگيره.اينم به روش خودش يه بلايي سر بابام آورده بود. حالا بابام فهميده بود كار،كار شاهينه. منتظر فرصت بود كه تلافي كنه.گذشت و گذشت تا همين محرم پارسال تو تكيه نشسته بوديم و هنوز دو سه نفر بيشتر تو تكيه جمع نشده بودن.منو شاهين يه گوشه نشسته بوديم و داشتيم حرف ميزديم. يهو بابامو ديدم كه طبل بزرگ رو گرفته دستش و پاورچين پاورچين از پشت سر داره به شاهين نزديك ميشه به منم اشاره ميكرد كه حيس(ساكت). همينجوري اومد و اومد تا پشت سر شاهين شروع كرد سه ضرب زدن .بدبخت شاهين مثل اسفند رو آتيش اين ور اون ور ميپريد. بدبخت ريده بود به خودش.حالا بعدا براتون تعريف ميكنم كه شاهين چه بلايي سر بابام آورده بود. ادامه داره. نظر بديد تا به جاهاي سكسيشم برسيم.من تايپ فارسيم خوب نيست به خاطر شما فارسي تايپ ميكنم پس شما هم مرام بذاريد و نظر بديد.
نظر سنجي داش علي --- http://mp3player.blogfa.com - اراذل
|
|
|
# : 9 Jul 2008 11:16 | ویرایش بوسیله: Dash_Ali56
سرعت : ده پله بر ثانیه چند
وقت پيش دختر خالم از شهرستان اومده بود خونه ما.اون حامله بود و براي عمل سزارين اومده بود تهران.من از خيلي وقت پيشا دوست داشتم شكم و كس و كون يه زن حامله رو ببينم. منتظر فرصت موندم. اين كه رفت حموم.بلافاصله منم پريدم پشت بوم كه وقتي اين از حموم در مياد كه بره رختكن و لباس بپوشه از روشنايي رختكن كه شيشه اون به اندازه يه كله آدم شكسته بود شكم اينو ديد بزنم.يه نيم ساعتي چشم دوخته بودم به رختكن كه حموم اين تموم شه. طي اين نيم ساعت هر چند ثانيه يه بار پشت سرمو نگاه ميكردم كه بابام پشتم نباشه.يه بارم رفتم پايين كه ببينم چيكار ميكنه ديدم پتو رو كشيده سرش و خوابيده.يه پارچ آب يخم گذاشته بالاي سرش. با خيال راحت برگشتم پشت بوم و چند دقيقه بعد دختر خالم حمومش تموم شد و اومد رختكن.از همون محل شكستگي شيشه يه ذره سرم رو بردم تو و حسابي بدن اينو ديد زدم.آقا لباس پوشيدن دختر خاله و بيرون رفتن اون از حموم همانا و خوردن يه لگد در كون ما همانا.طوري كه سرم كامل رفت تو سوراخ روشنايي. سرم رو آوردم بيرون به محض اينكه برگشتم يه پارچ آب يخ خالي شد تو صورتم.برق از در كونم پريد.تازه داشتم به خودم ميومدم كه بابام دو دستشو برد بالا و كوبيد تو سرم و گفت خاك بر سرت. بعدشم يه تيپا زد و پله ها رو با سرعت ده پله در ثانيه رفتم پايين و در رفتم تو كوچه. نگو كونده از اول داستان منو تحت نظر داشت و خواب و پتو و اينا هم فيلمش بود. پارسال عيد بابام با مادرم رفتنه بودن شهرستان خونه فاميلاي مادرم براي عيد ديدني.هر چي به من اصرار كردن باهاشون نرفتم آخه با بدبختي خونه رو داشتم خالي ميكردم باباي كونده دست ما رو طبق معمول خوند و مادر بزرگم(مادر بابام)رو آورد كه پيش من بمونه. اينو تو پرانتز بگم كه من بچه كه بودم سكس مادر بزرگ و پدر بزرگمو دو سه بار ديد زده بودم. خلاصه آقا تو كون ما عروسي بود با خودم ميگفتم بابا اين يه پير زنه اسكله .آخه خونه ما سه طبقه است و مثل اكثر خونه هاي پونك ويلاييه و مادر بزرگم وقتي مياد خونه ما دايم ميشينه تو بالكن رو به حياط و چايي ميخوره و سيگار ميكشه. به محض اينكه اينا رفتن تلفن رو ورداشتم و زنگ زدم به زيدا.شانس تخمي ما يا مسافرت بودن يا بهونه بيرون اومدن نداشتن(به خاطر تعطيلات) رفتم سر وقت شاهين و گفتم كونده خونه خاليه خانوم مانوم چي تو دست و بالته.گفت مادربزرگت مگه پيش تو نيست گفتم بابا اون كس خله. خلاصه قرار شد عصر همون روز اول شاهين خانوم بياره. عصر ديدم كه تو اون كسادي خانوم شاهين دوست دختر قديميشو(كه بچه هاي محله جنت آباد يكي دو سال پيش دست جمعي ترتيبشو داده بودن و حالا ديگه تقريبا جنده شده بود) رودنبال خودش راه انداخته و داره مياد. آقا ما رو ميگي مثل برق پريديم خونه و آمار ننه بزرگه رو تو بالكن گرفتيم(خونه ما جنوبيه)بعد در رو باز كردم دختره رو بردم تو و شاهين هم رفت كه يك ساعت ديگه بياد. دختره رو بردم تو اطاق و لختش كردم و دو سه راه كردمش.(خدايي جنس خوبي بود) كارم كه تموم شد به سحر گفتم تو بشين من برم دستشويي كه هم آمار مادر بزرگمو بگيرم و هم بعدش تو بري دسشويي. رفتم و ننه بزرگه رو تو بالكن ديدم بعد رفتم دستشويي.كير خايه رو شستم و اومدم بيرون كه مثلا سحر رو بفرستم دستشويي .وارد اطاق شدم ديدم بدبخت سحر لباساشو چسبونده به كس و سينش و مادر بزرگم داره نصيحتش ميكنه. اين صحنه رو كه ديدم ديگه فكرم كار نكرد بي اختيار بلافاصله در رفتم پشت بوم .و منتظر شدم سحر بره. بعد از اينكه قايله خوابيد رفتم بيرون و شب برگشتم كه مخ مادر بزرگه رو بزنم.يه شب تا صبح رو مخ اين كار كردم كه زيراب منو پيش بابام نزنه اونم بعد از كلي نصيحت قبول كرد.گفت باشه پسر گلم خيالت راحت باشه به بابات نميگم ولي تو هم دست از اين كارات وردار.منم گفتم چشم مامان. ولي روزي كه بابامينا از شهرستان برگشتن اولين حرفي كه به بابام زده بود اين بود كه:اين علي جوونه ديگه.جوونا هم شهوت دارن.بيشتر حواست بهش باشه. گيراي بابام از همون روز سه برابر قبل شد. خلاصه با آخرين متدهاي روز دهن ما رو سرويس كرده. ادامه دارد.........
نظر سنجي داش علي --- http://mp3player.blogfa.com - اراذل
|
|
|
می بینم بابات دیگه بی خیالت شده خونه نشین آویزون شدی
دمت گرم خیلی باحالی مردم از خنده
بنویس داشی که خیلی وقت بود این همه نخندیدده بودم بازم دمت جیززززززززززززز..................
زندگی رو باختی دل من ... مردمو شناختی دل من !! ~~~~~~ ( تو چه بی صدا شکستی دل من !!!!!)
|
|
|
Quoting: Dash_Ali56 برگشت گفت خواهش ميكنم خواهش نكن ايندفعه اگه خواهش كني خواهش خواهم كرد كه بري خواهش كني سگ آقام كونت بذاره. خیلی باحاله بابات ایول...................
زندگی رو باختی دل من ... مردمو شناختی دل من !! ~~~~~~ ( تو چه بی صدا شکستی دل من !!!!!)
|
|
|
Quoting: sacrifice می بینم بابات دیگه بی خیالت شده
ممنونم از نظرت .صبحها تقريبا مشكلي ندارم چون بابام ميره در مغازه.ولي عصرا و شبا خيلي گيره.
Quoting: sacrifice خیلی باحاله بابات ایول...................
باحالي از خودته ولي اگه باباي تو هم مثل اون بود الان مثل من از سولاخ موش كانكت شده بودي
نظر سنجي داش علي --- http://mp3player.blogfa.com - اراذل
|
|
|
|
|
Dash_Ali56
خیلی باحال بود
برو به بابات بگو دقیقا اینایی که میگم:
ببین کسکش یا از کسایی که میاری میدی ما هم بکنیم یا آمارتو به مامان میدم
اونوقت کونت پاره است
دقیقا با همین لحن
بذار جفت کنه
بر کیر من سوار شو از روی اعتقاد ----- کاین با هزار حج پیاده برابر است (دالتون)
|
|
|
ببین کسکش یا از کسایی که میاری میدی ما هم بکنیم یا آمارتو به مامان میدم چطوري عمو تورج مرسي از نظرت ولي بنده خدا مادرم ميدونه اين چه كونده ايه.البته مستقيما ازش آتوي خانوم بازي نداره ولي ميدونه چيكارس.
نظر سنجي داش علي --- http://mp3player.blogfa.com - اراذل
|