زندگی یعنی چیدن گیلاس.......
زندگی یعنی شنیدن نغمه بلبل.......
زندگی یعنی دویدن در باغ.......
زندگی یعنی در آغوش گرفتن بره ها.......
زندگی یعنی شنا با ماهی ها.......
زندگی یعنی نفس کشیدن همراه درخت ها.......
زندگی یعنی رقصیدن در باد.......
زندگی یعنی باران چند دقیقه ای تابستان.......
زندگی یعنی رویش گل ها.......
زندگی یعنی فریاد کشیدن در کوه و کوه شدن!.......
زندگی یعنی خندیدن به الاغی که از دست صاحبش فرار کرده است (:........
زندگی یعنی خوردن شیری که خودت دوشیده ای........
زندگی یعنی پسرکی با اسب چوبی اش.......
زندگی یعنی منظره ای از خانه های کوتاه و مهربان ده.......
زندگی یعنی دوچرخه سواری در جاده ای سبز که به چشمه ای می رسد.......
زندگی یعنی دیدن آهویی آزاد در دره ای که گویی کسی تا به حال به آن قدم نگذاشته است.......
زندگی یعنی بیدار شدن قبل از خورشید و به خواب رفتن بعد از خورشید.......
زندگی یعنی کوک شدن با ساعت روستا.......
زندگی یعنی جمع شدن در میدان روستا نزدیک غروب.......
زندگی یعنی مست طبیعت بودن.......
زندگی یعنی زندگی.......
روستای راحت آباد
- منطقه مثلا! حفاظت شده ورجین
دوستان عزیز این بخش ادامه بخش قبلی است و به اضافه یک برداشت کلی از رمان « راز فال ورق» :
از جمله مسائل دیگری که در این رمان مطرح می شود این است که آیا در این دنیا چیزی جز تصورات باقی می ماند یا خیر؟ تصوراتی که گاهی در این دنیا نمود حقیقی یافته است! و قصرهای شنی که کودک می سازد و خرابه های معابد خدایان اشاره به این جریان و ایجاد چالش ذهنی است که در پس این ساختن و خراب کردن! چه رازی پنهان است.
نویسنده به هدفی در آفرینش معتقد است و به نظر او کل جهان قصد شده است ( ص 144 از زبان پدر هانس)
و خیام:
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد و باز بر زمین می زندش
موضوع دیگری که داستان به آن می پردازد و در ارتباط با مطلب قبلی است، مسئله تاراج زمان می باشد. بدین معنی که هیچ کس توانایی گریز از این تاراج را ندارد و باد زمان همواره بر ما می وزد و همه را می برد و این آغاز و پایان کار همیشگی نظام عالم است. اما به عقیده نویسنده همه چیز در معرض تاراج زمان قرار نمی گیرد. (372ص از زبان هانس)
و در اشعار خیام مسئله تاراج زمان موضوع محوری اشعار او محسوب می شود و به اشکال مختلف به آن اشاره می کند به عنوان نمونه:
این کهنه رباط را که عالم نام است وآرامگه ابلق صبح و شام است
تختی است که تکیه گاه صد جمشید است بزمی است که وامانده ز صد بهرام است
اما راز آفرینش در نگرش فلسفی به کجا می انجامد؟ یوستین گوردر بر این عقیده است که فلسفه نمی تواند به تنهایی راهگشا باشد، اگر چه ژرف نگری فلسفی و توجه به خویشتن لازم است، اما در نهایت داستان به عشق می رسد. همان گونه که مقصد آخر این تجربه به مهد فلسفه غرب ( یونان ) ختم می شود و یافتن مادر یوهانس که نماد عشقی گمشده در دنیای فلسفه است.
اما کشف راز از جهتی وابسته به شخص فیلسوف است که به خود بیشتر توجه کند و راه و نیاز خود را بیابد و پدر هانس نماد فیلسوف است که باید مشروب را کنار بگذارد تا دچار کند ذهنی نشود و این مشروب نماد دنیا زدگی است، همچنان که در داستان کتاب کلوچه ای نوشابه رنگین کمان کوتوله ها را از پرسش درباره راز هستی یافتن خویش باز می دارد.
و خیام:
می نوش ندانی زکجا آمده ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
…………………………………………………
برداشت کلی
در کتاب - راز فال ورق- نویسنده در یونان ( نماد فلسفه ) همسرش ( عشق ) را می یابد و این بدین معنا است که احیای دوباره فلسفه به عشق وابسته است و خودشناسی، در رسیدن به جوهره عشق در وجود انسان کافی است. همان گونه که در این داستان همواره به گم شدن مادر ( عشق ) اشاره می شود.
و یوستین گوردر به ما می فهماند که خداوند پیش از این که از یادها برود پای شاهکار خود را امضا کرده است و امضای خداوند به نظر من همین عشق است که همچون گمشده ای همواره انسان در جستجوی آن است. نوعی نیاز گریز ناپذیر که انسان را از فراموشی باز می دارد و به او زندگی دوباره می دهد و همین عشق است که انسان را به راز آفرینش رهنمون می شود.
یوستین گوردر انسان گمشده غربی را که در مد گرایی و مصرف گرایی ( قصه پریان مد!) غرق شده و با دست آویز قرار دادن فلسفه های سطحی و پوچ گرا به بی خدایی کشیده شده است ( مرگ یاد خدا! ) را به سمت و سوی دیگری هدایت می کند تا بتوانند راه خروج از بحرانی که گرفتار آن شده اند از هزار توی پیچیده زندگی پیدا کنند و به این درک برسند که به ساحلی دیگر تعلق دارند و آن عشق و عرفان است که انسان شرقی سالهای پیش از این به آن دست یافته است.
اگر چه ذهن عقل گرا و تجربه گرای محض ممکن است منکر چنین پیوند عاشقانه ای باشد. اما عقیده یوستین گوردر این است کشف راز آفرینش امکان ندارد ( عقلی ) اما به نظر می رسد حقیقت دارد.(264ص)
در حالی که عقل انسان دچار محدودیت هایی است و علاوه بر آن نیازهای مادی انسان او را از اندیشه صحیح باز داشته است. انسان منکر همه چیز غیر از دنیای محدود عینی است. حال آنکه به نظر نویسنده ( 271ص) هیچ چیز پیچیده تر و با ارزش تر از انسان نیست. اما با او مانند آشغال رفتار شده است.
و برای پدر هانس نیز در این رمان تنها ورق ژوکر ( نماد انسان ژرف بین و روشن ضمیر ) ارزش دارد و بقیه ورق ها را با گفتن لفظ – آشغال – دور می ریزد!
حال آنکه راز را باید در هستی انسان بجوییم و عشقی که اکنون در کشورهای غربی تبدیل به مد شده است ( مادر هانس) و برای رسیدن به عشق باید فیلسوف باشیم ( پدر هانس ) اما آنچه ما را بیش از این یاری می کند دل آگاهی است و نگاه تازه به دنیا نه آن نگرش تلقین شده و به ظاهر رهایی بخش! که بیشتر دچار آن هستیم.
و کودک در این داستان نماد کسی است که آزادانه می اندیشد. عشق را می خواهد و به پدر کمک می کند و می خواهد او هم درست بیاندیشد تا بتواند همچون او زندگی را تجربه کند. کودکی که از جایی ناشناخته! کتابی به دستش می رسد که با تعریف داستانی راهنمایی اش می کند!
« وقتی بچه هستیم می توانیم چیزهای اطرافمان را تجربه کنیم. اما وقتی بزرگ می شویم به جهان عادت می کنیم » ص 360
خیام یکی از بزرگ ترین شاعران ایران و جهان است که طرز تفکر خاص او در اشعارش، تاثیر بسیاری در ادبیات ایران و جهان داشته است. با توجه به اشعاری که منسوب به اوست، می توان گفت که این شاعر و متفکر بزرگ، دوره های تفکری متمایزی در طول حیات خویش داشته است. اگر چه برخی بر این عقیده اند که اشعار منسوب به خیام متعلق به یک نفر نیست و طرز تفکر خیام بر پایه هایی مادی و طبیعی استوار بوده و می توان او را فیلسوفی طبیعی و حتی بدبین همچون شوپنهاور در غرب دانست.
در هر صورت اشعار این شاعر بزرگ ایرانی در برگیرنده مفاهیم و معانی عمیقی راجع به انسان و جهان است و پیوند عجیبی با جریان داستان « راز فال ورق » دارد. چرا که رباعیات خیام عینا دغدغه ها و تردید های نویسنده را مطرح نموده است.
به گفته یکی از دوستان ( در پست پیشین ) می توان این احتمال را هم مطرح نمود که نویسنده کتاب راز فال ورق به ترجمه اشعار خیام دسترسی داشته است. و از آنجا که ترجمه اشعار خیام سالهای سال است که به زبان های مختلف ترجمه شده و حتی از برترین ترجمه ها در برخی از کشورها از جمله انگلیس و امریکا می باشد، چنین احتمالی را می توان درنظر گرفت. البته گسترش و تاثیر تفکرات خیام در کشورهای اروپایی و امریکا بسیار عمیق است و جالب است بدانید که در کشور امریکا ده انجمن خیام شناسی مشغول فعالیت است!
همان طور که در بخش پیشین گفته شد، « یوستین گوردر » در این کتاب علاوه بر دغدغه های دیگری که دارد به طور قابل توجهی به مسئله راز آفرینش می پردازد. در جریان داستان - پدرِ هانس توماس- نماد فیلسوف است و در داستان کتاب کلوچه ای –ژوکر- از میان جمع ورق ها چنین نقشی را دارد؛ که نویسنده میان این دو ارتباط برقرار می کند. پدر هانس از میان ورق ها ژوکر ها را جمع می کند و خود را ژوکر می داند و ژوکر نماد انسان ژرف بین و روشن ضمیر است و با اشاراتی که وجود دارد می توان گفت که ژوکر نگرش فیلسوفانه نسبت به زندگی دارد و فیلسوف است.
از طرفی ژوکر و پدر هانس توماس در جریان دو داستان! که به دو شکل متفاوت در کتاب تعریف می شود، به دنبال خودشناسی و به نوعی خداشناسی هستند و این که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود!
و خیام نیز به همین موضوع اساسی می پردازد:
در دایره ای کامدن و رفتن ماست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
در داستان راز فال ورق جملاتی آمده است که اشاره به خداشناسی دارد:
« آیا جهان یک حقه جادویی بزرگ است پس باید جادوگر بزرگی هم وجود داشته باشد»
« خدا در عرش اعلاء نشسته است و می خندد چون مردم به او اعتقاد ندارند»
« خدا می توانست پیش از آنکه برود دست کم پای شاهکار خود را امضاء می کرد»
…………….
و اما در جریان داستان برخورد عقلانی با مسئله آفرینش راه به جایی نمی برد و همه چیز در نهایت به گمشده ای به نام عشق ختم می شود که در این داستان - مادر هانس- و در داستان ورق ها -تک دل- گوشه نشین نماد آن است.
چالش هایی که نویسنده ایجاد می کند دقیقا در اشعار خیام هم وجود دارد. گوردر آفرینش و آمدن و رفتن انسان ها به دنیا را به حقه و فریب در بازی ورق تشبیه می کند که عینا با تفکر خیام یکی است و سوالی که مطرح می شود این است که راز این آمدن و رفتن چیست؟
او می گوید با افسونی به صحنه آمده ایم و با حقه ای خارج می شویم.
بیتی از خیام:
آرند یکی و دیگری بربایند بر هیچ کسی راز همی نگشایند
تحلیل ذهنی نویسنده در جریان داستان برای حل راز آفرینش از ماجرای - گناه نخستین- در کتاب مقدس شروع می شود و تقابل ماجرای مادربزرگ و ذغال اخته با داستان سیب و حوا بسیار جالب است اما در ادامه جریان بیشتر فلسفی شده و به خودشناسی برای کشف راز می رسد.
پدر هانس همواره او را به مسئله خودشناسی و تفکر راجع به انسان و زندگی توجه می دهد. و مواجه شدن با خود را برخورد از نوع چهارم می نامد. و ما را به این ارتباط ذهنی می رساند که مردمی که روی زمین زندگی می کنند به اندازه کوتوله های خواب آلود جزیره جادو فراموش کارند و در مورد خودشان و محلی که زندگی می کنند و این که از کجا آمده اند نمی اندیشند.
در داستان راز فال ورق به نوعی به زود گذر بودن عمر انسان ها توجه شده است و این که آفرینش و آمدن و رفتن انسانها در دوره های مختلف ( دسته ورق های جداگانه ) شبیه خواب و خیال است و گویی در یک لحظه اتفاق می افتد و تمام می شود.
و خیام:
آمد شدن تو اندر این عالم چیست آمد مگسی پدید و نا پیدا شد
.
احوال جهان و اصل این عمر که هست خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
در جریان داستان در مورد موجودیت جهان به عالم مُثل افلاطونی هم اشاره می شود و به مضمون فلسفی اشاره ای به چگونگی ورود صور خلاق به فضای خلق دارد. همان گونه که ورق ها از تصورات « فرود » به عالم واقعی می آیند و این مسئله با فاعل بالعنایه بودن خداوند در فلسفه ایرانی- اسلامی در ارتباط است.
که البته بر طبق مثل افلاطونی این عالم تنها سایه ای ( صورت هایی ) از حقیقت ( مثال- مثل ) است که روی پرده دنیا در حال نمایش است!
و خیام:
این چرخ فلک که ما از او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس ما چون صوریم کاندر او حیرانیم
در ماجرای کتاب کلوچه ای! اشاره به نوعی بازی می شود که با بازی – سالیتر- که – هانس- همیشه انجام می دهد و زندگی دنیا در پیوند معنایی خاصی قرار می گیرد. به گونه ای که انسان ها مثل ورقهای –فرود- بازیگران حقیقی نمایش زندگی هستند و روزی همچون ورق ها یک یک به صندوق عدم باز می گردند.
و خیام:
ما لعبتگانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز!!!!
« راز فال ورق » رمانی بسیار خواندنی نوشته « یوستین گوردر » - نویسنده نروژی - است.
نویسنده توانایی که با کتاب « دنیای سوفی » آوازه ای جهانی یافت و در اثر حاضر با شیوه ای خارق العاده جریان کلی حاکم بر فلسفه غرب را در ماجرای سفری کوتاه بیان نموده و در قالب داستانی دلنشین و خیال انگیز به تصویر کشیده است.
مسائلی که در این رمان مد نظر بوده و در جریان داستان به دقت پیگیری شده است، جزء مسائل اساسی فلسفه است و از آنجا که نویسنده کتاب با فلسفه غرب به خوبی آشنا بوده و سالها به تدریس فلسفه پرداخته است؛ در این کتاب سعی داشته مسائل عمیق فلسفی را به گونه ای ساده و دلچسب و در ماجرایی جالب بیان نموده و در عین حال پاسخی برای دغدغه های فکری خویش بیابد.
محورهای اصلی این داستان را می توان زندگی، عشق، مرگ، سرنوشت و مهم تر از همه راز شگرف آفرینش به شمار آورد. به گونه ای که نام کتاب - راز فال ورق – اشاره به راز آفرینش دارد.
در این کتاب می توان نشانه های آشکاری از اندیشه فیلسوفانی چون سقراط، افلاطون، بارکلی و فردریش نیچه را یافت و با وجود بیان برخی اندیشه های فلسفی، جملات راز آمیز و چند لایه بودن ماجرای داستان، هر خواننده ای از مطالعه کتاب لذت می برد.
رمان « راز فال ورق » از بسیاری جهات کتابی استثنایی محسوب می شود که مهم ترین آن، بیان داستان وار، ساده و در عین حال معمایی و تخیل برانگیز یافته های عمیق فلسفی است که ناخودآگاه ذهن خواننده را به چالشی عجیب فرامی خواند.
مطلب مهمی که لازم است به آن اشاره شود این است که معرفی و بحث راجع به موضوع این کتاب، دلیل بر قبول تام و تمام آن نمی باشد! علاوه بر این که داستان در برخی از بخش ها دارای عدم قطعیت خاصی است که می توان آن را از ویژگی های پست مدرن دانست.
همچنین معرفی این کتاب بهانه ای است برای بیان این مطلب که در حال حاضر با وجود منابع فلسفی و عرفانی فراوانی که ما در اختیار داریم، کمتر نویسنده ای است که با استفاده از این گنجینه ارزشمند، بیانی داستان وار و امروزی از این یافته ها داشته باشد تا به نوعی موجب آشنایی بیشتر ایرانیان با فلسفه و عرفان ایرانی شود. حال آن که اندیشمندان بزرگی چون ابن سینا و شهاب الدین سهرودی و.. قرنها پیش بیان داستان وار از یافته های عرفانی خویش داشته اند!!!!!
مطلب قابل توجه دیگری که مترجم کتاب( آقای عباس مخبر ) به آن اشاره نموده است، وجود بنمایه های تفکر خیامی موجود در داستان است که به طرز شگفت انگیزی جریان های مطرح شده با اشعار این اندیشمند ایرانی مطابقت دارد! که در بخش بعدی بیان خواهم کرد.
آیا این کتاب را خوانده اید؟