تبليغاتX
سریال افسانه جومونگ | امپراطوری بادها - خلاصه قسمت سي و هشتم افسانه جومونگ
[go: up one dir, main page]

عضویت در سایت





Powered by WebGozar

مطالب قبلی
خلاصه قسمت های سریال افسانه جومونگ
بیوگرافی Park Tam Hee سولان دختر یانگ جو (همسر تسو)
جدول جومونگ
خلاصه قسمت هجدهم امپراطوري بادها
خلاصه قسمت هفدهم سریال امپراطوری بادها
نقدی کوتاه بر سریال افسانه جومونگ
سوتی سریال افسانه جومونگ
خلاصه قسمت چهل و سوم افسانه جومونگ
خلاصه قسمت چهل و دوم افسانه جومونگ
عكس هاي سوسونو (سوسانو) همسر (زن) دوم جومونگ و يك عكس جديد از جومونگ
عكس هاي يه سويا همسر (زن) اول جومونگ بازیگر افسانه جومونگ
جومونگ در روزنامه ها - طنز جومونگ
والپیپر بسیار زیبای سونگ ایل گوک
خلاصه قسمت شانزدهم امپراطوري بادها
نتايج نظرسنجي سريال پشت برج سفيد در کشور کره جنوبي
سریال پشت برج سفید بزودی از شبکه تهران پخش می شود
بازيگران امپراطوري بادها در كنفرانس خبري
عكس هاي بازيگران امپراطوري بادها
مصاحبه
دانلود آهنگ های سریال پادشاه خدایان
مصاحبه با سونگایل گوک (جومونگ): نمیتونم خوب حرف بزنم
دانلود سریال افسانه جومونگ با کیفیت HD
خلاصه قسمت پانزدهم امپراطوري بادها
عکس های سریال جامیونگ گو (جومونگ 3) بخش 2
خلاصه قسمت چهاردهم امپراطوري بادها
خلاصه اي از سريال پرنسس جاميونگ گو
عكس هاي جانگ هوا ( بازيگر امپراطور دريا )
خلاصه قسمت سيزدهم امپراطوري بادها
خلاصه قسمت دوازدهم امپراطوري بادها
خلاصه قسمت يازدهم امپراطوري بادها
نویسندگان وبلاگ
- صادق
- میلاد
- مهدی

وضعیت مدیر:

لوگو دوستان

جستجو در وبلاگ

  

آرشیو وبلاگ
» خلاصه قسمت سي و هشتم افسانه جومونگ

جومانگ از سه تا طرفدارش تشکر میکنه و یه عالمه سوال داره که بپرسه واسه شروع کار برای اینکه شوکه نشه فقط گند کاری های دائه سو رو بهش میگن

جومانگ کنار رودخونه بقیه رو میفرسته و با ماری و هیوپ و اویی میره که یه سویا رو نجات بده

یانگ تاک از یه سویا میخواد زنش بشه ولی اون میگه بمیرم هم زن تو نمیشم

شب برادران حمله میکنن و دختره رو نجات میدن اما سربازها میریزن دور و برشون و کتک کاری میشه

کتک خورهای فیلم که خوب کتک خوردن تازه وقت هنرنمایی جومانگ با کمانشه
توی تیر اندازی ها یانگ تاک زخمی میشه و مجبور به عقب نشینی میشن

فرماندار هیون تو که میفهمه جومانگ فرار کرده به نوکره میگه هر چه زودتر به دائه سو بگو که جومانگ زنده است تا پاش نرسیده به بویو بکشدش

و توی خونه یون تابال هم بل بشو واسه جمع کردن وسایلشونه، نارو بالای سرشون وایساده

شاه دستور میده یون تابال رو ببرن پیشش

نارو به محافظ میگه اول از شاهزاده اجازه بگیر!

دائه سو اجازه میده و سوسونو و باباش میرن پیش شاه ،شاه به خاطر این اتفاقات ازشون عذر خواهی میکنن

یوهوا با سوسونو حرف میزنه و میگه فکر این جومانگ رو از کله ات بکن بیرون

وقتی دارن از قصر میرن بیرون ، دائه سو با حسرت به سوسونو نگاه میکنه

انقدر ناراحته که مشرو...میخوره و زنش که میفهمه واسه چی ناراحته میگه من اگه اخرش یه بلایی سر این دختره نیاوردم!

یونگ پو هم که زده به سیم اخر، به دخترهای قصر گیره میده که دائه سو میزنه تو گوشش و میگه تو کله پوک ابرو و حیثیت ما رو بردی

یونگ پو هم میگه تو هم سر بابامون رو کلاه گذاشتی، دائه سو که از این جواب زورش میگیره دستور میده زندانی اش کنن

ملکه میره دیدنش تو زندان و میگه بچه ادم شو ، یه خورده از این داداشت یاد بگیر ، دق کردم از دست تو

خبر برگشتن جومانگ به یومی یول میرسه و اون از اینکه جومانگ به بویو بره اظهار ناراحتی میکنه

یونگ پو. که زورش به کسی نمیرسه دق دلشو سر نارو خالی میکنه و یه دوسه بار بیخودی میزنه تو گوشش

خبر قطعی زنده بودن جومانگ به دائه سو میرسه و اونم به نارو دستور میده که هر جا هست بگیر بکشش و خلاصش کن

برادران نمیذارن جومانگ بره به بویو

تازه اینجاست که جومانگ میفهمه واسه سوسونو چه اتفاقی افتاده

میره خونه اشون میبینه همه چی رو جمع کردن و رفتن و تبعید شدن

میره دنبالشون و از بالای تپه سوسونو رو میبینه هر کاری میکنه نمیتونه بره جلو و مثل ماتم زده ها نگاه میکنه

جومانگ دپرس میشه و یه سویا هم از دیدن وضع اون زجر میکشه

جومانگ دستو ر میده یه سو یا رو یه جای امن ببرن و میگه تو شهر شایع کنین که من زنده ام اینطوری دائه سو نمیتونه منو بکشه

همینطور هم میشه و مردم که جومانگ رو به چشم یه قهرمان میبینن، دهن به دهن خبر ازادی اونو میرسونن

دائه سو به صورت ناشناس میره بین مردم و وقتی میبینه که جومانگ چقدر محبوبه و خودش چقدر منفور دست از پا درازتر برمیگرده قصر

شب هنگام که میشه جومانگ وارد قصر میشه تا ......

  نويسنده: صادق  تاریخ: یکشنبه نهم فروردین 1388  موضوع: خلاصه قسمت سی و یکم تا چهلم جومونگ 40-31   لینک ثابت