« بهشت 12 |صفحه اصلی| بهشت14 »
در شب اول آشنائی بااین ذوج جوان که درخانه محسن برگذارشدبرنامه سکسی نداشتیم فقط ازنزدیک باهم آشنا شدیم وازخصوصیات اخلاقی وبرنامه آتی وهمچنین نحوه ومکان برگذاری مهمانی شبانه صحبت کردیم، مهمانی خوبی بود ، منیر خیلی خوب پذیرائی میکردولی بیشتر دور شوهر فریبا میچرخید وخودشو نشون اون میداد!... اما من در تمام مدت چشم ازفریبا خانم که بسیار جوان وسرخ وسفید بود ویک هیکل بسیار زیبا ومتناسب با باسنی گردوقلنبه وسینه ای برجسته با لبهائی غنچه ای وقرمز که نشانه سلامتی کامل او بود برنمیداشتم وهیچ توجه ای به حرفها و صحبتهای جمع نداشتم بلکه حسابی برای کون سفید وقلنبش شق کرده بودم، ظاهرآنها نشان میداداز وضعیت مالی خوبی هم برخوردارن.......
خلاصه مطلب ، اونشب برنامه این شدکه اولین برنامه سکسی شش نفره ، دوهفته بعد یعنی شب جمعه درخانه ما برگذاربشه .
من وپرستوهم از فرداش تمامی آنچه که موردنیاز این مهمانی بود را فراهم کردیم .....
شبها سعی میکردم باپرستو فقط لاس بزنم واونو کمتر بکنم !.... چون برای گائیدن فریبا نیاز به یک انرژی کامل وپرآب داشتم!..... گاهی شبها پرستوکیرم راکه بخاطر گائیدن فریبا شق میشد لیس میزدوبادست بصورت جلق باهاش بازی میکرد!.....
اومیگفت امیرجون میدونم که انرژیتومیخوای برای فریباخانم منهم سعی میکنم تو این چند روز فاصله اونوبرات نیگردارم...... چون خودم هم میخوام یک سکس حسابی با شوهر جوانش داشته باشم، نمیدونم چرا هوس کردم جلوی تو با شوهر فریبا سکس داشته باشم!... وقتی یادم میاد که یک مردجوان میخواد بام یک سکس جدید وتازه داشته باشه یک حالی میشم!...... امیرجون این حالت یعنی چی؟....... نکنه دارم یک زن بوالهوس میشم ؟......
ازپرستو پرسیدم راستش بگواز یاد آوری سکس با شوهر فریبا چه حالی بهت دست میده؟....
پرستودرحالیکه خودشو توبغلم جامیکرد آهسته گفت اگه بگم ناراحت نمیشی؟.....
گفتم : نه ... چراناراحت بشم!..... بلکه دوست دارم بدونم چه حالی بهت دست میده.... چون ازگفتن آن من بیشتر ازتو حشری میشم ولذت میبرم!....
لبای اونوبوسیدم تا روش باز بشه وبهم بگه.......
پرستو کمی داغ شده بود وبه نظر میرسید از یاد آوری آن لحظه .... حس شهوت درش به غلیان درآمده..... با یک نازشهوانی گفت همه اش تقصیر توه!!..... توکه این برنامه را ساختی ومنو وادار کردی با محسن سکس داشته باشم !... اونهم که خودت بهتر دیدی که چی دوست داشت!.... وباهام چه ها که نکرد!....... توهم که ازاول این کاره بودی!!.........
پریدم توحرفش گفتم ... خوب .... از بس کون خوشگل سفید وتپلی داری !....... حالا هم منتظر باش که شوهر فریباهم اونومی پسنده!........ چیزی که من میخواستم........ آخه حیف این کون سفید وقلنبه نیست که پنهون بمونه وکسی لذت گائیدنش نبره؟........
پرستوخودشو بیشتر بهم چسبوند وگفت .... یعنی برام بد نمیشه؟!......
گفتم : اتفاقاً بهتر میشه چون هرچی بیشتر ازش استفاده کنی هم خوشگل تر وهم تپل تر میشه!... وضمناً بیشترهم لذت میبری وبهترهم میتونی با حالترباهاش سکس کنی!........ منظورمنم ازپرسیدن همین بود که الان چه حالی داری دوست داری شوهر فریبا از کون باهات سکس داشته باشه یا ازجلو؟....... من که دوست دارم اونم مثل محسن اهل کون کردن باشه !.... چون از کون دادن تو من بیشتر لذت میبرم !.... مخصوصاً وقتی ببینم دمر خوابیدی واون هم خوابیده روکون سفید وبرجسته ات وداره حسابی میکندت !.....
پرستو گفت... اه..... امیر اینا چیه میگی ؟..... لوس نشو!... حالا من یه حرفی زدم!....
دستامو کشیدم روکون نرمش وگفتم من قربون این کون سفید میرم!...... که یکی دیگه میخواد بکندش!.....
پرستو توبغلم ساکت خودشو محکم بهم چسبونده بود وحرفی نمیزد ولی بدنش داغتر شده بود.... بعداز چند لحظه سکوت گفت امیراگه بگم ناراحت نمیشی؟....
لباشو بوسیدم وزبونمو کردم تودهنش ومیک زدم....... وبا دستام با لمبرای نرم وداغ کونش بازی میکردم....... گفت امیراز یاد آوریش یه حالی بهم دست میده!...... میدونی ؟!.... راستش ...... وقتی یادم میادکه میخوام یک سکس تازه از پشت داشته باشم.... یک جوری میشم!... توش تکون میخوره!.. یعنی باز وبسته میشه و شروع به خارش میکنه!!..... خودم هم داغ میشم!.....
پرستو درحالیکه این حرفا را میزد خودشو دمرکرد وگفت:... امیر بیا روم!...... امیرجون میشه امشب مال من باشی؟.....
منم که کیرم ازشقی داشت میترکید رفتم رو کون داغ ونرمش!...... وای که چقدر لای کونش داغ شده بود !....
گفتم پرستو جون اجازه میدی؟.....
پرستو نالید وبا آه گفت .... امیر بکن !..... دارم میمیرم...... کاش محسن اینجا بود ویک حال حسابی بهم میداد!..... ولی خوب عزیزم توامشب جای محسن ، حسابی منوبکن..... وای که محسن چقدر عالی از عقب بهم حال میده!...... آخه مال اون میخوره ته پشتم وخوب اون تهشو میخارونه!..... وای که چه کمری داره!...
از حرفای پرستو چنان حشری شدم که نفهمیدم چطور کونش گذاشتم !.... فقط میدونم باجیغ بلندش بخودم اومدم..... ودیدم تا اونجا که کونش جا داشته تپونده بودم تو کون خوشگل وسفید بدون موش که ازصافی از روش لیز میخوردم!..... پوستش ازصافی برق میزد...... اگه زنم نبود فکر میکردم بخودش روغن مالیده!..... اینقده صاف و براق بود.
فرداش که از اداره اومدم پرستوگفت : امشب محسن ومنیر بعداز شام میان اینجا تا برای شب جمعه برنامه ریزی کنن........
گفتم : خوبه عالیه......
فرداشب حدودای ساعت ده شب بودکه محسن ومنیرآمدن ، بعد از دست دادن وبوسیدن همدیگه درحالیکه محسن به پرستو ومن به منیر چسبیدم، وارد پذیرائی شدیم ، قبل ازاینکه بشینیم منیر وپرستورفتن طرف اتاق تا منیر لباسشو عوض کنه وراحتتر بیاد بشینه ، هردوباپوشیدن یک تی شرت نیمه بلند تا زیر باسنشون ، رونای سفیدومرمرینشون را بیرون انداخته بودن ، دیدن رونای سفید صورتی پرستوبرای من که هرشب باهاش میخوابیدم وهمیشه باهاش سکس داشتم کیرشق کن بود وای بحال محسن!....
منیر جلوتر اومد وجفت من نشست وخودشو به بهانه تنگی جا چسبوند بمن!..... پرستوهم موقع نشستن کنار محسن ، بایک چرخش کوتاه، کون سفیدشومالوند به صورت محسن وبا گفتن ببخشیدچنان کنار محسن نشست که نصف کونش تقریباً روی رون محسن قرار گرفت!.........
روموطرف محسن کردم تا به پرسم برنامه جمعه آینده که فریبا با شوهرش میا ن خونه ما چیه؟ که دیدم داره دستشو روی رون سفید پرستومیکشه!.... وبرجستگی جلوی شلوارش نشون میدادکه حسابی شق کرده !!..... معهذا پرسیدم خوب محسن جان برنامه هفته آینده که قراره فریبا خانم با شوهرش بیان اینجا چیه؟......
محسن همونطورکه با رون وکوس پرستو بازی میکردگفت: ما از قبل با اونا یک رابطه دوستانه داشتیم که وقتی برنامه شبانه سکسی بین ما وشما برقرار شد ، یک شب منیر گفت که خوبه اونا را هم توی این برنامه شرکت بدیم ، من که اصلاً بیاد اونا نبودم وتمام هوش وحواسم پیش پرستو جون بود فوراً قبول کردم ، این بود که خودمنیر موضوع را بااونا درمیون گذاشت واوناهم تقریباً قبول کردن منتها قرارشد اول باشما آشنا بشن بعد تصمیم قطعی بگیرن ، برا همین آنشب اومدن خونه ما تا ازنزدیک هم شما رابه بینن وهم از نزدیک باتون بیشتر آشنا شن وبی گدار به آ ب نزنن!.... حالاهم که پذیرفتن و شب جمعه اینجا هستن !... خلاصه امیر جون خودتو حسابی آماده کن!....
گفتم: محسن جون!.. خوب این تا اینجاش بقیش چی؟...... خوب از کجا شروع میشه؟!.... آخه من وپرستوبا غیر از تو ومنیر جون باکس دیگه ای برنامه ای نداشتیم که بدونیم چیکار باید بکنیم؟!......
محسن گفت : آهان!...... نگران نباش شروعش بامن !... ولی توخودت چی دوست داری ؟... یعنی دوست داری چطور شروع شه؟!.....
گفتم : نمیدونم هرطور تو بگی؟
منیر پرید توحرفم وگفت : امیر جون توهیچ نگران برنامه نباش!.... من ومحسن تقریباً برنامه را ترتیب دادیم!....
محسن دردنباله حرفهای منیر گفت که : آره امیر جون ماهم امشبو برا همین اومیدیم اینجا!...... حالا تو وپرستو هم نظر بدین ببینیم شما چی دوست دارین تا من ومنیر هم نظر خودمونو بگیم!.....
پرستو گفت: نظر من نظر امیره هرطور که اون دوست داشته باشه منم دوست دارم..... اصلاً برنامه از اول مال اون بوده وگرنه من که این برنامه ها بفکرم هم نمیرسید!...... اون هرطور وبهر شکل که بخواد منم قبول میکنم وانجام میدم!!.....
گفتم : فرق نمیکنه!.... حالا محسن جون هربرنامه ای که تو و منیر جون ترتیب دادین همون ازنظر من عالیه !..... من ، حرف تو ومنیرو قبول دارم!..... بگو ببینم چی در نظر گرفتین؟......
محسن گفت: اینی که من ومنیر درنظر گرفتیم قابل تغییره ..... یعنی اگر شماها دوست نداشتین، اونطور که شما بخواین تغییرش میدیم !.... اوکه!!.....
رومو طرف پرستو کردم تاازش نظر بخوام دیدم.... بعله!!.. پرستو جون دستشواز روی شلوار گذاشته رو کیر شق شده محسن وداره اونوماساژ میده!......
پرستو بدون پرسش من گفت : محسن جون قبوله بگو دیگه !..... حالا باید دید توی عمل چی پیش میاد!..... من از حالا بگم که امیر جون برا فریبا خانم حسابی جوش آورده وتوکفه اونه!....
مئ حرفی نزدن ، ولی محسن گفت : اتفاقاً ماهم توهمین فکر بودیم ومبنای برنامه را روی همین اصل قرار دادیم !...
گفتم : چطور محسن جون!... ادامه بده!.....
منیر در جوابم گفت: میدونی قرار این شد که من با فرهاد شوهر فریبا باشم محسن با پرستو جون وتوهم امیر جون تا صبح فریبا را داشته باشی!... چطوره ؟... خوبه؟.....
محسن گفت: ما اینو درنظر گرفتیم حالا شما بگین ؟......
پرستو فوراً وبا هیجان ناشی از شهوت گفت: عالیه!....... فکر نمیکنم بهترازاینم بشه!..... امیر جون چی میگی؟!....
گفتم: خوبه !.... یعنی عالیه!..... حقیقتش دوست نداشتم فرهاد شوهر فریبا از شب اول با پرستو سکس داشته باشه ، چون هیچ شناختی از اون نداریم!..... حالا خیلی خوب شد ..... منتها باید دید اونا نظرشون چیه؟.....
محسن گفت: منیر کار خودشو کرده!.... طوریکه الان فرهاد تو کف منیره.... وبرای سکس با منیر لحظه شماری میکنه!..... منم که به این زودیها نمیزارم کسی غیراز توکه شوهرش هستی دست به پرستو جون بزنه !.... قبلاً هم گفتم که... حالا حالاها زوده که پرستو با کس دیگه ای سکس داشته باشه!........
من هرچند ظاهراً به حرفای محسن گوش میدادم ولی تمام فکر وذهنم پیش کون وکپل قلنبه فریبا بود واز شق درد داشتم میترکیدم!....... ولی با این حرف محسن که منیر قبلاً کار خودشو کرده !.. تازه یادم افتاد اونشب اول آشنائی با فریبا وشوهرش توی خونه محسن ، دیدم که منیر یک شلوارک کشی نازک و بسیار تنگ بالا زانوپوشیده و مقداری از اون از جلو رفته بود لای کوس پف کردش طوریکه برجستگی دولبه کوسش با فرورفتگی خط وسطش از دور بچشم میخورد ومدام هم منیر خودشو به شوهر فریبانزدیک میکرد دور اون میچرخید پس برا همین بوده تا برجستگی خیلی خوشگل کوسش را بیشتر نشون اون بده!... پس اینطور! ..... بابا ایول!.... اینا دیگه چه زن وشوهری هستن!....
باصدای منیر که به پرستو میگفت : پرستو جون کمی مشروب میاری بخوریم ..... بخودم اومدم.... وبرگشتم تو جمع!.......
پرستو پاشد که بره مشروب بیاره منیرهم با اون پاشد وهر دورفتن طرف یخچال توی آشپز خونه تا مشروب بیارن.... ازپشت که به کون منیر نگاه میکردم از زیبائی وبرجستگی ومخصوصاً حرکت ژله ای لمبرای اون موقع قدم برداشتن دلم ریسه میرف ویه جوری میشدم!..... نمیدونم چرا باوجود اینکه کون زنم پرستو از اون خیلی خوشگل تر وسفیدتروتنگتر بود ولی کون منیر برام یک جلوه خاص دیگه داشت..... شاید قدیمی ها تو این مورد درست گفتن که .. مرغ همسایه غازبه نظر میرسه !!...... نمیدونم شاید این علاقه به منیر وکون برجسته اش برمیگرده به دورا ن گذشته ..... و شاید هم واسه همین بود هر شب پرستو را از کون میکردم وسیرنمیشدم!...... حالا !..... باید دید فریبا چه لعبتیه؟..... ظاهراً که از عالی هم بالاتره !..... وباید تا شب جمعه توکف اون باشم!.........
صدای محسن که میگفت: امیر خان نمیخوای امشب یک برنامه کوچولو داشته باشیم؟......
منو بخودم آورد....... گفتم چراکه نه!..... خوبه!......
محسن گفت : اولش برا برنامه شب جمعه اومده بودیم ولی دیدم حسابی رفتی تونخ منیر.... منم که تو کف پرستو جون هستم پس چرا وقتو تلف کنیم !..... کمی مشروب که خوردیم وحال اومدیم برنامه را شروع کنیم!......
بااومدن منیر وپرستوونشستن اونا .... پرستو گفت محسن جون دیشب من و امیرخیلی یادت کردیم......
محسن : گفت اتفاقاً الان داشتم با امیر همین صحبتو میکردم !... میگفتم امشب یه برنامه کوچولوی سکس بد نیست داشته باشیم!.....
پرستو ومنیر باهم گفتن خوبه!.... پس بخوریم به سلامتی سکس کوچولوی امشب ولیوانا را پر کردن وباهم سر کشیدیم.
پایان قسمت سیزدهم