« عقده : قسمت نهم | بازگشت | عقده : قسمت یازدهم »
عقده : قسمت دهم
سرمو بردم بالا و زل زدم تو چشمهاش..یه عالمه حرف واسه گفتن داشت..مثل من ..با این تفاوت که من یه عالمه اعتراف داشتم واسش..اما واسه از دست ندادنش باید ساکت می موندم و چیزی نمی گفتم..خودمو چسبوندم به سینه اش و محکم بغلش کردم..از اینکه یه روزه نزدیک از دست می دمش بغضم گرفت..صورتم آوردم پایینتر که حداقل چشمای پر از اشکم دیده نشه..سیا داشت حرف می زد..دستش لابه لای موهام بود و داشت از روز اولی که با هم آشنا شده بودیم می گفت..من با هر یادآوریش بیشتر قلبم به تپش می افتاد...ازم پرسید نگین به نظرت من و تو بهم می رسیم ؟؟..بغضم قورت دادم و سعی کردم صدامو صاف کنم گفتم آره..اگه بخوایم حتما می رسیم..موهامو بوسید و گفت امیدوارم..نمی خوام دیگه مثل قبل خاطره تلخی داشته باشم...دوست دارم همیشه کنارمن باشی نگین..نمی خوام اینجوری با ترس و نگرانی باشه..می خوام همه بدونن که من و تو مال هم هستیم هیچ کس حق نداره جلومونو بگیره...مگه نه ؟؟؟..نمی تونستم جوابشو بدم..چون جوابی نداشتم که بدم..از خودم بدم اومد..احساس عذاب و گناه واسه اولین بار اومد تو دلم..انگار یکی بهم می گفت تو که می دونی نمیرسید به هم چرا داری امیدوارش می کنی..اصلا چرا اینجوری شد..چرا منو سیا اینقدر بهم علاقه مند شدیم..چرا فکر اینجاشو نکرده بودم..آروم زد به بازومو گفت کجااایی...خوابت برده تنبل خانوم...سرشو آورد پایین و زل زد تو چشمام..تعجب کرد وقتی چشمای خیسمو دید..پیشونیشو چسبوند به پیشونیمو گفت گریه چرا ؟؟..اشکه شوقه دیگه نه ؟؟..لبخند زدمو گفتم آره اشک شوقه...صورتمو بوسید و گفت من نمی خوام حتی اشک شوقتم ببینم...فقط خنده..دیگه چشماتو اینجوری نبینما...به شدت احتیاج داشتم که گریه کنم..به خاطر همه چیز دلم گرفته بود و احساس می کردم دارم سیامک رو ناخواسته اذیت می کنم..نمی تونستم تحمل کنم کسی که داره اذیتش می کنه منم..از خودم متنفر می شدم..باید کاری می کردم..اما چی کار؟؟؟..من که خودم عاشقه سیامک بودم..کاری از دستم برنمیومد..اشکامو پاک کردم و سعی کردم به خودم مسلط شم..الان وقته گریه نبود..آخه سیام%
Posted by Ema87 at December 21, 2008