| نویسنده |
پیام |
|
|
# : 2 Apr 2008 00:39 | ویرایش بوسیله: M2Z
سلام دوستان داستان قبل من رو شاید خونده و شاید هم نخوندین. اون داستان تمرین بود برای نوشتن من . این هم یک داستان دیگه ای هست با نگارشی جدید. امیدوارم خوشتون بیاد. در ضمن این داستان شاید کمی عقاید شما رو قلقلک بدهد. اینجا بگم که نگین نگفتی. داستان قبلی من ماجراهای خانه قدیمی ممنونم از همه شما دوستان
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
قسمت نهم
یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
|
|
|
قسمت اول خانه ای بزرگ با اتاق های وسیع. پیرمردی قد خمیدهدر حال عبور از حیاط خانه است. درخت کهن سالی که وسط حیاط هست خبر از قدمت خانه می دهد. صدای دوزن می اید. اشرف خوشگله و اقدس دست طلا. پیرمرد: کس کشهای جنده بیست چهار ساعت مثل خروس جنگی می پرن به هم. عجب گیری کردیم. همشون سر یک کیر ها. احمق ها. داخل اتاق. زنی با موهای بلوند و هیکلی تو پر دستانش را به کمر زده اسمش اشرف خوشگله هست. از زنان قدیمی خانه. دوسالی هست که در ان خانه زندگی می کند اشرف خوشگله: من تا تو زنیکه هر جایی رو سر جات ننشونم اسم اشزف نیست. زنی با قامتی بلند چهر های استخوانی روی زمین نشسته است . اسمش اقدس دست طلاست. چون پر دستش از النگو های طلا پر شده است اقدس: می دون اونوقت بهت می گن اشرف جنده. برو کیر ندیده بدبخت اشرف: من ندید هام. بدبخت همه مردای این کوچه تا منو می بینن اب از لب و لوچه شون سرازیر میشه. ت.و برو یک فکری به حال خودت بگکن که داری میگندی. تازه اگه این جعفر تخمی هم نباشه که تو بای خیار تو کست بکنی. خاله ریس خونه است از اون زن هابی قدیمی کار. بعد انقلا چند سالی تو زندان بود اما بعدها به قول خودش گوه خوری نامه امضا کرد و از زندان ازاد شد. رفت مشهد و توبه کرد. خاله: خفه شین. چرا اینقدر وق وق میکنین شما دوتا. بیا اشرف برو مشتری داری؟ هواشو داشته باش از دوستای عباس بی مخه. اشرف نگاهی به اقدس انداخت و لبخندی بر لبش نشست. اقدس که معنی نگاه اشرف را فهمیده بود ویشی کرد و سرش را برگرداند. اشرف با خاله به سمت مهمون خونه رفتن. مردی کچل با قدی کوتاه و سبیلی متوسط روی مبل زوار در رفته ای نشسته بود .. خاله: بفرما اق شریف. بفرما. اشرف اقا رو راهنمایی کن. اشرف : چشم خاله. اشرف به سمت شریف رفت و دستان شریف را گرفت . واو را از روی مبل بلند کردو به سمت اتاق اشرف رفت. شریف هیچ نمی گفت . اشرف شریف را داخل اتاق خود برد و در رابست. اشرف: چرا ساکتی؟ شریف: ها.. هیچی... اشرف: بار اولته. شریف: اره... اشرف: اخی کوچولو. چرا. می ترسیدی. مگه من ترس دارم. نگاه کن. و با عشوه گری دستی به پستانهایش کشید و انها را بالا پایین کرد. شریف اب دهنش رو قورت داد. شریف: زن داشتم اما حالا مرده. اشرف: اخی . بیا تو بغلم نازت کنم. ببینم. اخی کوچولو. شریف به سمت اشرف رفت . ارف دستانش را باز کرد و شریف در اغوش اشرف رفت. اشرف سر شریف را بوسید. صدای بوسه اشرف با سر کچل شریف صدای را تولید کرد. اشرف شروع کرد به قهقه زدن. شریف کمی خجالت کشید. اشرف با دستانش شروع به مالیدن شریف کرد اما شریف همچنان یخ بود. ترسی در تمام وجودش رخنه کرده بود. یادش نمی امد که وقتی که شب اول عروسیش کنار زنش خوابیده بود تا صبح هیچ کاری نکردن. خجالت بود. زنش هم همینطور. فردا مادرش او را به باد مسخره گرفته بود و با او حرف زده بود وبا زنش هم حرف زده بود. حالا اشرف با تمام وجود داشت برایش دلبری می کرد. سفارشی بود شریف سفارش عباس بی مخ. حالا اشرف می خواست شریف را راضی کند. یکی یکی دکمه های لباس شریف را باز کرد. مو های پر پشت سینه اش از زیر عرق گیری که بع تن داشت بیرون بود. اشرف دستی به مو های سینه شریف کشید. اما شریف همچنان خشک بود. .
یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
|
|
|
M2Z خیلی خیلی مبارکه تایپیک جدیده فقط اگه میشه تاریخم مشخص کن موفق باشی
و خداوند زمين را آفريد و گفت : اي بنده .. برو حالشو ببر
|
|
|
|
|
M2Z تاپیک جدید مبارک باشه کرم جان قسمت اول رو خوندم ایول داری
"يك دوست خيالي كه واقعا دوستت باشه ، بهتر از يك دوست واقعيه كه خيال ميكني دوستته"
|
|
|
Quoting: SOLDIER تاپیک جدید مبارک باشه کرم جان عزیز من کرم نیستم من مجتبی یا m2z
یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
|
|
|
ممنونم . این سکس هاش زیاده رفیق امیدوارم حالشو ببری
یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
|
|
|
Quoting: M2Z عزیز من کرم نیستم من مجتبی یا m2z از آشنایی با شما خوشوقتم مجتبی جان
"يك دوست خيالي كه واقعا دوستت باشه ، بهتر از يك دوست واقعيه كه خيال ميكني دوستته"
|
|
|
من هم از اشنایی با شما که اسمتو نمیدونم اقا یا خانم خوشحالم رفیق. گلی به جمالت
یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
|
|
|
|
|
M2Z بابا من سالارم سالار
"يك دوست خيالي كه واقعا دوستت باشه ، بهتر از يك دوست واقعيه كه خيال ميكني دوستته"
|
|
|
سالاری سالار بقول بربچ اینکاره سالاری به مولا می خوامت قناری حبستو بکشم قناری
یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
|