[go: up one dir, main page]

صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهای سکسی
فیلم سکسی | سکسولوژی | خنده بازار | داستانهای سکسی(English)
آویزون
انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / خاطرات سکسی / جنده خانه مقدس (فهرست)
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 13 . 14 . >>
نویسنده پیام
# : 2 Apr 2008 03:22


Quoting: M2Z
سالاری سالار بقول بربچ اینکاره
سالاری به مولا می خوامت قناری
حبستو بکشم قناری

جــــــــــــان؟!
-------------------------------------------------
به جای شوته بازی قسمت دوم رو آپ کن

"يك دوست خيالي كه واقعا دوستت باشه ، بهتر از يك دوست واقعيه كه خيال ميكني دوستته"
# : 2 Apr 2008 12:38


M2Z

آقا تبریک میگم بهت . ان شاالله موفق باشی . منتظر قسمت بعدیت هستیم

خاطره شادي هاي امروزمان تلخ ترين غمي است که فردا به ياد مي آوريم .....
# : 2 Apr 2008 13:18


سالار جان ببخشید.

محسن جان خوشحالم که میبینمت
اینم قسمت دوم

یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
# : 2 Apr 2008 13:19


قسمت دوم.
اما شریف همچنا خشک بود. اشرف با دستانش سینه پشماکود شریف را نوازش می کرد. و شریف در وجودش ترسی بود همرا با شرم. دوست نداشت با این زن بخوابد شاید خجالت می کشید از این همه هنرمندس زن و خود که هیچ کاری نمی کرد. یاد گذشته اش افتاد ان شبی که با زن مرحومش خوابیده بود برای اولین بار. چراغ ها رو خاموش کرده بودند وبا زنش زیر پتو خزیده بودند. همان زیر پتو با هزار ترس و لرز دستش را به کمر زنش زده بود و ارام شروع به نوازش کمرزنش معصومه کرده بود. زنش نیز ترسیده بود. از این که این کار بد است و هم اغوشی با مرد درد زیادی دارد و این در با خون نیز همراه است. شریف حس دردی را در سینه اش حس کرد. اشرف با ناخن های بلندش که با لاک قرمز تزیین شده بود یکی از موهای شریف را کنده بود. سوزش سینه اش به خاطر همین بوده. تار موی سفید شریف در دست اشرف بود. اشرف قه قه ای سر داد.صدای خنده اش تمام فضای خانه را پر کرده بود.
اشرف: دردت گرفته کوچولو.
و شریف در چشمان اشرف نگاهی انداخت و باز سرش را پایین انداخت
اشرف: یک وقت نخوای جبران کنی من ضعیفم دردم میاد. با من مهربون باش.
تمام حرف هایش را اشرف با عشوه بیان می کرد عشوه ای کودکانه. گوی خودش را برای کودکی لوس می کند تا غذایش را بخورد.
اشرف: بزار ببوسمش.
و با دستانش سینه شریف را نوازش کرد و بعد لب های سرخش را با سینه شریف مماس کرد و بوسه ای از سینه شریف کرد. شریف چشمانش را بست. این بوسه یخ شریف را داشت کم کم باز می کرد. اشرف کا ر خود را خوب می دانست. بوسه بعدی را زیر گلوی شریف کرد و بوسه بعدی بر چانه شریف بود. شریف در زیر شکمش احساس می کرد خون دارد وارد می شود. حس کرد کیرش در حال متورم شدن است. اشرف زبانش را بیرون اورد و لیسی بر چانه شریف زد. زبان گرم اشرف شریف را سر حال تر می کرد.
دوباره یاد زنش افتاد . معصومه. زنی که هیچ نمی دانست از زناشوی. خود شریف هم هیچ نمی دانست. ان شب اول کمر معصومه را مالیده بود و بعد دستی در موهای سیاه و مواج معصومه کشیده بود . معصومه رویش را بر نگرداند بود. چون خجالت می کشید. دلش چون گنجشکی که در دستان صیادی گرفتار می باشد می زد. اما مجبور بود تن به این کار دهد. . شریف دستش را زیر پیراهن معصومه کرده بود و ارام داشت از روی کرست سینه های معصومه را نوازش می کرد. خون به تمام وجود معصومه دوید. حسی گنگ و مبهم. احساس لذت اما هنوز هم می ترسید.
اشرف. لبهای شریف را در دهان گرفته بود و می مکید. شریف چند ثانیه ای مرد بود. اشرف لبانش را لبان شریف جدا می کند
اشرف : تو دوست نداری بخور. بخورشون بخور.
و دوباره به سوی لبهای شریف رفت. شریف هم به طرز ناشیانه ای لب های اشرف را شروع کرد به خوردن. غریزه شریف بیدار شد. با یک یورش اشرف را روی تخت انداخت و خودش روی اشرف خوابیدو لبان اشرف را می خورد. اشرف تعجب کرد. که شریف چرا این گونه وحشی شده است.
اشرف: چرا اینطور می کنی. من ضعیفم میشکنم. با من مهربون باش.
شریفگویی زبانش باز شده
شریف : باشه ... باشه خوشگله
و دوباره به سمت لبان اشرف حمله برد اما اینبار ارامتر.لبان اشرف را می خورد. و خودش را روی اشرف بالا و پایین می کرد.
کس اشرف نرم بود. یاد زنش افتاد. کس زنش هم نرم بود. اولین بار که دستش را روی کس معصومه کشید معصومه زیر لب ناله ای کرد. اما هنوز خجالت می کشید. شریف که دیگر نمی توانست تحمل کند از همان پشت کیرش را خیس کرد و با یک حرکت کیرش را وارد کس معصومه کرد. معصومه در یک لحظه دردی همراه با سوزسش در بدنش حسز کرد. یاد حرف های مادرش افتاده بود که در دوارانی که به بلوغ رسیده بود گفته بود اگه با مرد نامحرم بخوای بخوابی خدا سزات این قرار می ده که از اونجات خون بیاد و اونقدر درد داره که می خوای بمیری. پس سعی کن نزاری مرد جماعت دستش به اونجات برسه. حالا همان حر فهای مادر تکرار شده بود. اما شریف شوهرش بود و برا او حلال بود. از درد متکی را چنگی زد. چاشک در چشمانشحلقه زده بود.
اشرف. خودش را از زیر شریف بیرون کشید. لباس شریف را از تنش بیرون اورد. نیم تنه شریف لخت شده بود شکم برامده شریف. و سوراخی بزرگ که روی شکمش بود.
اشرف هم لباسش را از تن بیرون اورد. بدن سفید اشرف برقی در چشمان شریف زد. بدنی سفیدو بدون مو. اب از دهان شریف راه افتاده بود. با دستانش به سوی سینه های اشرف حمله برد و از روی کرست سرخ رنگی که بالایش تور قرمز بود شروع به مالیدن سینه های اشرف کرد. تور زبر بدن نرم اشرف را اذیت می کرد. اشرف دستان شریف را پس زد و کرستش را باز کرد. سینه های سفید و نسبتا بزرگ اشرف بیرون افتادند. سینهای با نوک قهو های پر رنگ. شریف دیگر عقلش کار نمی کرد. تنها چیزی که برایش مهم بود ارضا شدن بود و بس. به سمت اشرف رفت و با گفتن جون تمام سر قهوه ای رنگ سینه اشرف را به داخل دهانش مکید وبا زبان شروع کرد به لیس زدن. اشرف دیگر بازیش تمام شده بودو حالا داشت ارام ارام لذت می برد. هرچند این کار برایش تکراری بود. اما ناچار باید خودش نیز لذت می برد. ناله ای مکرد که این ناله در گوش شریف پیچید. مانند ناله معصومه بود. شریف دست از خوردن سینه های اشرف برداشت. شلوارش را از پایش بیرون اورد وبا یک شورت پاچه بلند ابی جلوی اشرف ایستاد. اشرف دستی به کیر شریف کشید.
اشرف: وا چه بزرگه. دردم میاد .یواش باشه.
شریف: می خوریش
اشرف: نه دوس ندارم
شریف : یک کمی
اشرف : نه دوس ندارم. من برا هیچ کس نمی خورم. دهنمه باش برکت خدا رو می خورم
شریف : باشه. پس شورتو در بیار و بخواب.
اشرف: من... خودت در بیار
و باز عشوه ای برای شریف کرد. شریف شورت اشرف را از پایش در اورد. کس سفید اشرف چشمان شریف را به خود خیره کرده بود. شریف سریع شورتش را از پا بیرون اورد. کیرش کلفت بود اما طولی نداشت.
اشرف: وای چه کلفته. من با این کیرت پاره میشم.
شریف در دل خوشحال بود که کیرش کلفت است و احساس رضایتمندی در چهر اش موج می زد.
شریف: اخ من قربون او کست بشم که این کیرم می خواد جرش بده. جوووون
گوی این ان شریف چند دقیقه پیش نیست. شهوت چنان بر او چیره شده بود که دیگر اختیار زبانش را نداشتو از گفتن کلمات هیچ ترسی به خود را نمی داد.
پاهای اشرف را روی شانه اش گذاشت و با انداختن تفی روی کیرشزو کمی هم روی کس اشرف کیرش را سوراخ کس اشرف تنظیم کردو ارام کیرش را وارد کس اشرف کرد.
یاد زنش افتاد که چقدر زود بعد از چند تلمبه ابش امده بود. و معصومه از درد و سوزش اشکش در امده بود. معصومه تا امده بود طعم لذت را بچشد اب شریف امده بود واو نیز از شرم نتوانست چیزی بگوید که خوشش امده و دلش می خواهد. او پیش خود فکر می کرد شاید اوج لذتش همین بوده است. و شریف چند لحظه بعد خوابش برده بود.
اشرف با هر ضربه شریف کمی روی تخت جابه جا می شد.
اشرف : کس کش یواش تر پاره ام کردی. یی ووااشش
و ضربه های محکم شریف نمی گذاشت کلمات کامل از دهانش خارج شود. شریف چند تلمبه زد و کیرش را از کس اشرف بیرون کشید و ابش را روی شکم اشرف خالی کرد
اشرف : وای چه گندی زدی. لعنتی خیال کردی من از این زنای تو فیلم سوپرم ها
شریف: ببخشید نشد دیگه
و حالا شریف عقلش کار افتاده بود باز خجالت می کشید. سریع خودش را تمیز کرد. حس شرم داشت از کاری که کرده است اما با خودش می گفت جنده اس دیگه. داره کس شعر میگه.
اشرف هم از اینکه شریف اینقدر زئذد ارضا شده بود خوشحال بود چون می توانست چند مشتری دیگه را راه بیندازد وبه اقدس دست طلا پز بدهد که از او سرتر است. اما برای اینکه شریف را از دست ندهد گفت
اشرف: چه زود تموم کردی
شریف : شرمنده دفعه بعد جبران می کنم
اشرف خوشحال بود که تیرش به هدف گرفته در دل خندید
اشرف : پس دفعه بعد قول دادی طولانی تر باشه ها.. باشه
شریف در حالی که کمربندش را سفت می کرد گفت: باشه.و خداخحافظی کرد و رفت. اشرف در اتاقش نشست. کمی فکر کردو لباسش رابرداشت و به حمام رفت تا خودش را اماده کند برای مشتری بعدی که می اید..
شریف پول را به خاله داد. خاله لبخندی زدو گفت
خاله : چطور بود. راضیت کرد یا نه؟
و شریف سرش را تکان داد و رفت.


یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
# : 2 Apr 2008 13:39


M2Z

Quoting: M2Z
اینم قسمت دوم


داش مجتبي دمت گرم فيض برديم

خاطره شادي هاي امروزمان تلخ ترين غمي است که فردا به ياد مي آوريم .....
# : 2 Apr 2008 17:07


SALAM DOSTE KHOBAM HALET CHETORAH TABRIK MIGAM BE KHATREH TIPIKE JADIDET .MOZOE DASTANET JALEBAH ALBATAH DASTANETAM FEKR KONAM JALEB BASHAH AZ AVALESH KE MALOMAH KHEILI DASTANE GHSAHANGI KHAHAD BOOD VA DAR ZEMN ESTEDADE NEVESHTAN DARI CHON IN DASTAN KHEILI JOZEAT BISHTAR DARAH VA GHASHANG TAR NEVESHTI BE HAR HAL KHOSH HALAM KE BA YE DASTANE DIGEH BAHAT HAMRAH HASTAM VA AZ NEVESHTAHAT LEZAT MIBARA KHASTAH NABASHI DOSTE KHOBAM DOSTARE HAISHEGIT:Soola

# : 2 Apr 2008 20:38


M2Z


« در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه . به امروزت مشو غره که از فردا نه ای آگه »
# : 3 Apr 2008 01:58


Quoting: soola
soola

ممنونم رفیق لطف کردی سر زدی شرمند مون کردی رفیق

Quoting: Ema87
Ema87

ممنونم خانم گل

یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
# : 3 Apr 2008 02:01


Quoting: mohsen_m275
mohsen_m275




یک خاطره با من باش**** یک گریه مرورم کن!
# : 3 Apr 2008 03:14


سلام بابا من خانمم اونم ژولی از عقبو جلو میدم هرکی ژول بده کیرشم میخورم من کلی عکس از خودم دارم بلد نیستم بفرستم یکی یادم بده همشو میفرستم بقول بچه ها من عقب تکی دارم بهم میگن سولی کون

URL must be full
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 13 . 14 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.
 

Powered by MiniBB