| نویسنده |
پیام |
|
|
# : 12 Sep 2008 20:15 | ویرایش بوسیله: barbie_girl
دوستان عزيزم ميشه به من ياد بدين چطوری جلو اسمم عکس بذارم؟
|
|
|
سلام
من بعد از ماهها برگشتم و شروع کردم به خوندن داستان که اولینش مال شما بود
راستش به داستانای همه سر زدم ببینم از اونایی که میشناختم کیا هستن و تو این چند ماه که من نبودم چیکارا میکردن
از بین داستانا داستان شما رو خوندم
زیبا بود تا اخر همراهی میکنم
شاد باشید
مهرداد
هر چه می خواهم غمت را در دلم پنهان کنم ..........سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن
|
|
|
سلام
اگه میخواید عکس بزارید بالای صفحه ای که دارید جایی دارید به نام مشخصات که بازش کنید مشخصات خودتون رو میبینید پایین اون صفحه جایی هست به نام اپلود شکلک که روش کلیک کنید و عکس دلخواهتون رو بزارید
اما به چیزایی که میگه و اندازه عکس توجه کنید
بعد از همه این کارا ویرایش مشخصات رو کلیک کنید تا ثبت بشه
امید وارم که تونسته باشم کمکتون کنم
شاد باشید
مهرداد
هر چه می خواهم غمت را در دلم پنهان کنم ..........سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن
|
|
|
|
|
قسمت 4: ......... خب شيلا جون حالا تو بيخيال شو بزار بهمون خوش بگذره اين چند ساعتو من: آخه نميشه هانيه جون تو هم يه چيزی ميگيا..چرا هميشهمن بايد کوتاه بيام نا سلامتی شما ها دوستيه منم هستين!!! ندا: آخه مگه چی کار کرده تو که حرف نميزنی فقط قيافه ميگيری غر ميزنی..الان ميرسه ميشه قبلش به ما بگی اين سارا خا نم چه غلطی کرده؟ من: ببينين من همتون را دوست دارم ولی امروز اينجا يا جايه منه يا جايه سارا!!! اون نميتونه هميشه به اسمه شوخی برا خندوندن خودش هر بلايی ميخواد سره من بياره... سارا: ببخشين بچه ها دير کردم تا اين استاده حرفش تموم شه کلی طول کشيد.....به به دخمل خاله گله خدمم که اينجاست.. من:سارا من به بچه ها نگفتم تو چی کار کردی بهتره الان خودت برگردی بری خونه تا دعوامون نشده!!! سارا: ا ا بسه ديگه دختره لوس حالا بيا و خوبی کنا...تازه من از طرفه خاله جون مامور بودم و ماذور ندا: ميشه يکی به ماهام بگه داستان چيه؟!!! سارا:آره عزيزم خانم قراره بعد از 22 سال که از زندگيش گذشته شنا ياد بگيره خاله بيچاره من براش معلم خصوصی شنا گرفته... حالا خانم ميگه چرا درو واسش باز کردی!!!! من: همين؟!!!!!!!! مگه به من قول ندادی از همون دم در ردش ميکنی بره؟!!! مگه کلی التماست نکرده بودم..آقا من ن م اي خ ا م شنا ياد بگيرم به کی بگم؟! سارا: به مامان بابات که ميخوان تحفشون همه فن حريف باشه که شازده سوار بر اسبش محو کمالاتش بشه! بچه ها شما که غريبه نيستين بذارين تعريف کنم شما ها بگين اگه جای من بودين چه ميکردين!!
واقعيتش اينکه که وقتی ميرفتم درو باز کنم هنوز رو قولم بودم ولی وقتی ديدم چه جيگری پشت دره ميخواستم بگم من خودم شيلا هستم حالا شماها بگين بد کردم؟! ندا:نه من بودم ميگفتم اشتباه اومدين آدرس خودمو ميدادم
...حالا که داشتم به جريان يک باره ديگه گوش ميدادم ديدم سارا بيچاره هم قصد بدی نداشته...واقعاً هم آقای رستمی خيلی جذاب بود..وقتی سارا رفت درو باز کنه داشتم خودم را آماده ميکردم براش داستانامو تعريف کنم به شرطی که جلو بقيه صو تی نده...البته ما با هانيه و ندا ياره گرمابه و گلستان بوديم اون موقع ها که خونه ما و خاله پری اينها تو يک ساختمون بود با هانيه و ندا همبازی بوديم..اونها هم تو ساختمون ما بودن و چون مامانامون با هم خيلی زود دوست شدن ما هم همش با هم بوديم..اين دوستی تا الان هم ادامه داشت..هانيه الان واسه خودش تقريباً يک خوانوم مهندس بود چون دو ترم از درسش مونده بود..ساله اول دانشگاه با يکی از فاميلای دور باباش ازدواج کرده بود..دختر قد بلند و سبزه رو لاغر اندام با يک لبخند بزرگ که رديف دندونای قشنگ و سفيدش را به نمايش ميذاشت. ندا دختر متوسط قد با چشميه خمار عسلی و لبهای هوس انگيز گوشتی و بينی ظريف..کمی توپل و بينهايت مهربون و خوش زبون.خلاصه مجموعه کاملی بوديم...زياد تو کار هم دخالت نميکرديم ولی هميشه وقتی يکيمون به کمک احتياج داشت هممون بسيج ميشديم..
هانيه:خب حالا خانم خانما نميخان بگن تو استخر چه خبرای خوب خوب بود؟ من:وقتی ديدم سارا داره با يک آقای خوشتيپ ميآد تو فکر کردم حتماً يکی از دوستايه برادرم اومده باهاش کار داره آخه دوستايه اين آقا وقت و غير وقت حاليشون نيست برا همين با يک لبخند رفتم که سلام کنم و بگم که شايان نيست که ديدم دستشو اورد جلو گفت شيلا خوانوم بايد شما باشين..گفتم بله چه کمکی ميتونم بهتون بکنم خيلی خونسرد گفت لبساتون را در بيارين حاضر شين...راستش تا چند ثانيه مغزم باهام همکاری نميکرد آخه من انتظار همچين مربی را نداشتم فکر ميکردم يک پيره مرد بد اخلاق مامان برام گرفته.....تو همين فکرا بودم که ديدم داره لباسشو در ميآره کنار استخر وقتی برگشت و چشمای از حدقه در اومده منو ديد با ارامش اومد جلو و گفت معذرت ميخوام يادم رفت خدامو معرفی کنم من رستمی هستم بابک رستمی...ديگه دوزاريم افتاده بود ..سعی کردم کم نيارم گفتم آقای رستمی من امروز نميتونم بيام تو آب چون سرمای سختی خوردم. گفت: به نظر که اينطور نميآد من امروز صبح هم که با مامان شما حرف زدم گفتن که من حتماً بيام..حالا شما تشريف بيارين تو استخر قول ميدم امروز از کارايه ساده شروع کنيم. ديگه چاره نبود منم رفتم مايو پوشيدم رفتم تو آب..خدايش هم زياد اذيت نشدم فقط با تيوب دوره کمرم راه رفتم تو آب و کمی رو آب دراز کشيدم سارا: آ آ آهان فقط همين؟!!! ای کلک خب بگو چطوری بد بختو با جيغ و دادات کر کردی همشم که به هوايه ترس ازش آويزون ميشدی!!! من:احمق من واقعاً ميترسم ادا در نميآرم کی ميخوای بفهمی؟!! هانيه: حالا بگين ببينم اين برنامه سفراتون چجوريه بچه ها؟ من که از الان دلم برا همتون تنگ شده! ندا: ما که هفتيه ديگه ميريم فرانسه برا يک ماه..الان 2 ساله که عموم را نديدم ميريم پيش اونها دلم برشون خيلی تنگ شده.به خصوص دختر عموم.. من: ا پس پسر عموت چی شد تو که يک زمانی ازش بدت نمياومد ندا:آره ولی اون ديگه ازدواج کرده تو يک شهر نزديک عموم اينها زندگی ميکنه..حتماً اونم ميبينم.... هانيه: تو چی سارا؟ سارا: ما هيچی ميريم خاک پاک شما ل يکی دو هفته بعدش هم در خدمتيم هانيه:پس فقط ميمونيم منو تو شيلا جون من: بهتر از شرّشون خلاص ميشيم ..هلا پاشين بريم اگه ميخواين به سينما برسيم پاشين....
|
|
|
Quoting: soshiyans سلام من بعد از ماهها برگشتم و شروع کردم به خوندن داستان که اولینش مال شما بود راستش به داستانای همه سر زدم ببینم از اونایی که میشناختم کیا هستن و تو این چند ماه که من نبودم چیکارا میکردن از بین داستانا داستان شما رو خوندم زیبا بود تا اخر همراهی میکنم شاد باشید مهرداد سلام مهرداد جون..خيلی کاره خوبی کردی برگشتی..و ممنون که داستانمو خوندی.....از همراهيت صميمانه تشکر ميکنم
|
|
|
Quoting: soshiyans سلام اگه میخواید عکس بزارید بالای صفحه ای که دارید جایی دارید به نام مشخصات که بازش کنید مشخصات خودتون رو میبینید پایین اون صفحه جایی هست به نام اپلود شکلک که روش کلیک کنید و عکس دلخواهتون رو بزارید اما به چیزایی که میگه و اندازه عکس توجه کنید بعد از همه این کارا ویرایش مشخصات رو کلیک کنید تا ثبت بشه مرسی مهرداد جونم موفق شدم
|
|
|
سلام
خوشحالم که تونستم شادت کنم و کاری واست انجام بدم
این قسمت رو هم خوندم
زیبا بود
شاد باشی دوست خوبم
مهرداد
هر چه می خواهم غمت را در دلم پنهان کنم ..........سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن
|
|
|
داستانه خوبیه .پیگیریش میکنم.
Tombstone Piledriver
|
|
|
|
|
خوبه دوست من فقط سعي كن هر قسمت يكم بيشتر بنويسي.
ای پرنده ی مهاجر ای پر از شهوت رفتن. فاصله قد یه دنیاست بین دنیای تو با من
|
|
|
Quoting: Elderado داستانه خوبیه .پیگیریش میکنم. مرسی حتماً اين کارو بکن
|