[go: up one dir, main page]

صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهای سکسی
فیلم سکسی | سکسولوژی | خنده بازار | داستانهای سکسی(English)
آویزون
انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / انجمن همجنس گراهای مرد(Gay) / تاپیک ((((داستانهای سکسی گی ))))) دوستان داستانهای خودتون را لطفا توی این تاپیک قرار بدید
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 19 . 20 . >>
نویسنده پیام
# : 7 May 2008 18:08


Quoting: deepblue2010
deepblue2010

از داستانت خوشم اومد جالب بود بازم ادامه بده خوشحال میشم

اینم ایمیل پسر ایرونی [email protected]
# : 7 May 2008 18:20


.....
چند وقتی بود که خونه همایون اینا خالی نمیشد . فقط می تونستیم با کیرو کون هم ور بریم . البته من زیاد برام مهم نبود چون از اون حالت خوش میامد ولی همایون شدیدا حشری شده بود . یک روز مامان همایون خانه نبود ولی خواهرش که سه سال از من بزرگ تر بود خانه بود . همایون آنقدر حالش بد بود که گقت کتایون نمیاد تو اتاق ما . بیا شلوارمون را در بیاریم . من گفتم اگه یک مرتبه بیاد تو آبرومون میره . به درد سرش نمیارزه . خلاصه هی از من نه آوردن و از همایون دلیل آوردن . همایون گفت شاید اصلا خواب باشه من میرم یک سر و گوشی آب بدم و بر گردم . بعد از چند لحظه برگشت و گفت خواب خوابه . من قبول نکردم . آخر سر دستم را گرفت برد تو حیاط خلوت پشت خونه که عملا نور گیر اتاق خواب ها بود و از پشت پنجره توی اتاق خواهرش را نگاه کردیم . من خشکم زد . کتایون روی تخت خوابیده بود و دامنش بالا رفته بود . ران های سرخ وسفیدش بیرون افتاده بود . همایون متوجه نگاه من به پاهای خواهرش شد ولی آنقدر حشری بود که به این مسائل توجهی نداشت . بر گشتیم تو اتاق و سریع شروع به کار کردیم .در حین کار نگاهم به پنجره نور گیر اتاق خواب افتاد . از وحشت خشکم زد . کتایون پشت پنجره وایساده بود و ما را نگاه میکرد . خودم را خراب کرده بودم . می خواستم پاشم و در رم . ولی کتایون با گذاشتن انگشتش روی لبش به من گفت ساکت باشم . نمی دانستم چه کنم . دوباره به پنجره نگاه کردم . دیدم کتایون نیست . تو این حالت های بلاتکلیفی بودم که همایون هم ارضا شد . بلند شد و رفت خودش را بشوره . من آنقدر ترسیده بودم که همان جا با دستمال خودم را تمیز کردم . هنوز همایون چند لحظه نشده بود که بر گشته بود به اتاق که کتایون صداش کرد . من از ترس ریده بودم به خودم . همایون من را هم با خودش برد . کتایون چپ چپ نگاهم می کرد . نمیدانستم چه کنم . ولی وقتی کتایون سراغ یکی ازوسایلش را از همایون گرفت کمی خیالم راحت شد که نمی خواد حداقل حالا چیزی بگه . خلاصه همایون را وادار کرد بره دنبال یکی از وسایلش و عملا فرستادش دنبال نخود سیاه . تا همایون رفت , برگشت طرف من و گفت تو و همایون داشتید چه غلطی میکردید؟ من هم هول شدم .گفتم ببخشید . دفعه آخرمونه . بازهم گفت آگر بابا مامان بفهمند پدر جفتتون را در میارن . نگاهش کردم . لحنش عصبانی نبود . بیشتر حالت شیطنت داشت ولی به هر حال آنقدر ترسیده بودم که نمی دانستم چه کار کنم . تو این گیر ودار همایون برگشت و من هم به بهانه ای دمم را گذاشتم رو کولم و در رفتم . همایون هم که ارضا شده بود پاپی دلیل رفتن سریع من نشد .

بعد از اون ماجرا تا چند هفته خونه همایون اینا نرفتم . همش میترسیدم که نکنه کتایون به مادرش در مورد من و همایون حرفی بزنه . حتی وقتی توکوچه میدیدمش از ترس عرق میکردم . همایون هم که از رفتار من تعجب کرده بود نمی تونست بفهمه چرا دیگه خونه شون نمی رم . چند باری دل دل کردم که به همایون بگم ولی باز پشیمان میشدم . یک بار بلاخره گفتم بابا خونه شما بد تر از خونه ما همیشه یکی هست . نمیشه کاری کرد . همایون که دو باره معلوم بود حشری است گفت بابا اگر کسی بود فقط دست میزنیم . خلاصه به دلیل اصرار همایون و گذشتن چند هفته که ظاهرا کتایون قصد نداشت آبروی ما را ببره باز هم برگشتم سر کار اول مون . البته این بار من بیشتر دقت می کردم که سوتی آب ندیم . ولی کم کم متوجه شدم کتایون همه حرکت های ما را زیر نظر داره . البته همایون آنقدر حواسش پرت بود که متوجه نمی شد . یکی دو بار دیگه وقتی به کون هم می مالیدیم من کتایون را پشت پنجره نور گیر دیدم . ولی دیگه مثل دفعه اول از این موضوع ترسی نداشتم . ظاهرا رابطه ما براش جالب بود و نمی خواست دعو ومرافعه ای برای ما درست کنه . یک روز همایون را وادار کرد که بره براش چیزی بخره . همایون وقتی دید که نمی تونه از زیر اون خرید فرار کنه به من گفت پاشو بریم خرید . ولی کتایون گفت خودت زود برو بخر بیا . حالا مامان بابک اونو تو کوچه ببینه میگه بچه ام به جا درس خوندن تو کوچه وله ( آخه بهانه ما برای این همه با هم بودن درس خواندن بود ) . خلاصه همایون رفت و من و کتایون با هم تنها شدیم . با شیطنت خاصی گفت شما دو تا چه کار میکنید ؟ این سری دیگه زیاد ترسی نداشتم . گفتم خود شما که دیدید . گفت تو هم میکنید؟ گفتم نه . تو نمی ره . گفت چرا ؟ گفتم سوراخمون تنگه . تو نمیره دیگه . گفت دلت خوشه ؟ اون کیر هایی که من دیدم که چیزی نبود که تو نره . خیالت راحت . خیلی کلفت تر از اون ها هم تو میره . گفتم ولی من که خیلی دردم اومد . خندید . گفت بگو بلد نیستم . بر خلاف همیشه اون روز زیاد در پوشاندن پاهاش دقت نمی کرد . شاید هم عمدی در کار بود . چون دامنش بالا رفته بود و سر زانو و کمی از رانش بیرون افتاده بود . گفتم شاید هم بلد نیستم . گفت میخوای یادت بدم؟ گفتم خیلی دلم میخواد . گفت اول از همه باید کونت را تمیز کنی . گفتم من همیشه کونم تمیز است . گفت نه خره . منظورم توشه . گفتم چطور؟ گفت میری دستشویی . بعد از ریدن با شیلنگ کونت را پر آب کن و بعد انگشتتو تو کونت کن . اول با یک انگشت . اون هم تا آخر . چند بار این کار را انجام بدی کونت کاملا تمیز میشه . بعد هم اگر با آب گرم این کار را بکنی و دو یا سه انگشتت را بکنی تو کونت هم کونت تمیز تر میشه و هم کونت باز میشه . با وجود این که از من سه سال بزرگ تر بود و داشت روش کون دادن رو به من یاد میداد ولی من نسبت بهش تحریک شده بودم . ازش پرسیدم کون باز بشه یعنی چه؟ تو این هیر و ویر به او نزدیک تر شدم و دستم را آرام گذاشتم روی زانوش . جواب داد کون عضلانی است . اگر عضله هاش شل نشه کردنش خیلی مشکله . اصلا تا خودت نخوای و آماده نباشی یا اصلا نمی شه کرد . اگر هم کونت بزارن خیلی درد داره . گفتم میشه به من نشون بدی؟ آرام دستم را بالاتر بردم . تقریبا تا وسطای رانش . اون هم پاهاشو بست . دستم بین رانهاش گیر کرد . داغ و سفت بود . گفت کاری نداره . خودت امتحان کنی میفهمی . گفتم اگر شما نشان بدی بهتره . خندید و لپم را ماچ کرد . وقتی خواست ماچ کنه سینه اش خورد به بازوم . من هم سریع برگشتم ماچش کنم که اشتباها دماغش را ماچ کردم . دوباره خندید گفت نه . تازه همایون حالا برمیگرده . هنوز جمله اش تمام نشده بود که زنگ در را زدن .

# : 7 May 2008 18:40


.....
یک روز صبح تو راه مدرسه دیدم همایون خیلی گرفته است . وقتی دلیلش را ازش پرسیدم گفت بابام منتقل شده اهواز . ما هم آخر سال بعد از امتحانات میریم پیشش . منم حسابی حالم گرفته شد . کلی برنامه برای تابستان داشتیم ولی کاری نمی شد کرد . امتحان ها شروع شد و ما کمتر وقت می کردیم با هم باشیم . مامان من هم نمی گذاشت برم خونه همایون اینا درس بخونم . آخه توی چند ماه اخیر وضع نمراتم خراب شده بود . می گفت میری اونجا بازی کردن و درس نمی خونی . خوب راست هم می گفت . تو اون مدت فقط دو بار جمعه ها با هم بودیم و هر دو بار هم همایون ارضا شد . البته کتایون هم شاهد ماجرا بود . یه روز روشی را که کتایون گفته بود امتحان کردم و خودم را انگشت کردم . دیدم راست میگه . با چند بار آب گرفتن و انگشت زدن هم کونم تمیز شد و هم خیلی باز شد . به طوری که به راحتی دو انگشتم تا ته تو کونم میرفت . وقتی انگشتم را تو کونم کردم تازه فهمیدم یک عضله دیگه مثل سوراخ کون کمی داخل تر وجود داره که وقتی باز شه هم حالت جالبی به آدم دست میده و هم راحت تر میشه انگشت را تو کرد و حسابی سوراخ آدم باز میشه . خواستم این موضوع را به همایون بگم و یک بار دیگه سعی کنیم واقعا کون هم بزاریم ولی ازبد اوضاع هم امتحان داشتیم و هم همایون دندان درد گرفت . چند روز کلافه درد دندان بود تا این که مادرش بردش دندانپزشکی و گرفتار درمان دندان شد . اون یک ذره وقت آزادی هم که داشتیم از دست دادیم . امتحان ها تمام شد و یک روز بعداز ظهر رفتم در خونه همایون اینا . فقط کتایون خانه بود گفت مادر و برادرش رفتن دندان پزشکی . من هم خواستم برگردم که کتایون گفت حالا کجا میری؟ بیا تو تا بیان . لبخند کتایون و ساق های قشنگش دود از کلم پروند . رفتم تو . خیلی زود – انگار نمی خواست وقت تلف شه – گفت بابک چرا باز هم درست حسابی کون هم نمی زارید ؟ گفتم نشد دیگه . گفت حرف های منو قبول نداری؟ من هم با بد جنسی گفتم شما که به من نشان ندادی . من هم مطمئن نبودم . کتایون با این که از من بزرگ تر بود حتما پیش خودش حساب کرده بود با من راحت باشه مسئله ای نیست . چون حداکثر هفت هشت روز دیگه از این شهر میرند و معلوم نیست اصلا تا آخر عمر هم همدیگر را ببینیم . خلاصه ... گفت میخوای یادت بدم؟ گفتم خیلی دلم میخواد . بلند شد رفت دستشویی . من هم پشت سرش . گفت چند لحظه صبر کن صدات می کنم باورم نمی شد چه اتفاقی داره میفته . کیرم حسابی راست شده بود . طوری که تا اون موقع سابقه نداشت . چند دقیقه بعد کتایون آمد بیرون . گفتم چی شد؟ گفت همین جا نشونت میدم . ریدن و آب کشیدن که دیدن نداره . شورتش تودستش بود . رفت روی مبل نشست و پاهاشو باز کرد و انداخت روی دسته مبل . طوری که سوراخ کون و کسش معلوم بود . اولین بار بود که کس میدیدم . شکل پا ، ران ها و کسش برام خیلی جالب بود . آرام رفتم و بین پاهاش نشستم . با دستش کسش را میمالید . من هم دستم را دراز کردم و ارام روی کسش گذاشتم . با وجود این که کسی تو خونه نبود با صدای آرام پرسید تا حالا کس دیده بودی؟ گفتم نه . دستش را برداشت و گذاشت کسش را دست مالی کنم . بعد از کمی آرام گفت نمی خوای ببوسیش؟ من هم بی اراده بوسیدمش .نگاهم کرد . گفت بخورش . گفتم یعنی چه؟ گفت یعنی لیسش بزن . من هم شروع کردم به لیسیدن کس کتایون . کمی که لیسیدم عضله ران ها و شکمش شروع کرد به منبسط و منقبض شدن کرد . معلوم بود داره خیلی کیف می کنه . درست مثل لحظات آخری که همایون می خواست ارضا بشه . ولی راستش من زیاد خوشم نمی امد . گفتم کتایون خانم مگه قرار نبود کون دادن را به من یاد بدی؟ خندید و گفت یه کم دیگه لیس بزن . بعد از کمی بلند شد و رفت تو اتاق . یک قوطی وازلین آورد و گذاشت روی میز . بعد دامنش را از پاش درآورد . گفتم چرا دامنت را در میاری؟ خندید و گفت شاید لک شه . دوباره روی مبل نشست وپاهاشو روی دسته مبل گذاشت و به من گفت به سوراخ کونش دست بزنم . گفت ببین راحت نمی تونی دستت رو تو کونم کنی . حالا کمی وازلین بردار و بمال به سوراخم . من هم همین کار را کردم . گفت همین طور سوراخم را بمال . بعد از چند لحظه گفت حالا آرام آرام یک انگشتت را فرو کن توش . خلاصه کم کم سه تا انگشتم را کردم تو کونش . کتایون هم آرام نشسته بود و معلوم بود داره کیف میکنه . دانه های ریز عرق روی پیشانیش نشسته بود . دیدم داره سینه هاشو میماله . خواستم بگم میزاری ممه هاتو ببینم که گفت حالا کیرتو بکن تو . تازه یادم اومد که من تا آن وقت اصلا شلوارم را هم در نیاوردم . سریع شلوار را در آوردم . از دیدن کیرم تعجب کردم . قرص و محکم شده بود . کتایون منو گرفت انداخت روی مبل و با ولع شروع کرد به خوردن کیرم . اصلا فکرش را هم نمی کردم میشه کیر را این طور خورد . دود از کلم پریده بود . ماتم زده بود و کتایون مشغول خوردن کیرم بود . یک مرتبه وایساد و پیراهنش را در آورد و بعد سینه بندش را . با وجود این که سن زیادی نداشت ولی چون تپل بود حالا که فکر می کنم با توجه به سن و سالش سینه های درشتی داشت . شروع کرد به مالیدن سینه هاش به کیر من . من هم مثل یک مجسمه نگاه میکردم . بعد از چند دقیقه به من گفت دوباره کونش را بمالم . من هم به هوای این که کونش بازه سه تا انگشتم را فشار دادم به کونش که یک جیغ کوتاه کشید و گفت آرام آرام شروع کن . دوباره شروع کردم به مالیدن و فرو کردن انگشت ها . البته این دفعه خیلی سریع تر از بار اول . آخر سر گفت کیرتو فرو کن . کیرم را گذاشتم در سوراخش و فشار دادم . کیرم آرام آرام فرو میرفت . ناله کتایون در آمد . ولی معلوم بود اگر هم درد داره ظاهرا کیفش بیشتره . کیرم تا ته رفت تو کونش . چند بار عقب جلو کردم . گفت چند لحظه صبر کن . برگشت و کونش را قمبل کرد و گفت دوباره بکن تو . من هم تا ته کردم تو کونش . شروع کردم به شاک زدن . کتایون همان طور ناله میکرد . به من گفت با دستام محکم کمرش را بگیرم . نفهمیدم چرا ولی ظاهرا دوست داشت . بعد از دو سه دقیقه دوباره برگشت به پوزیشن تاق باز و دوباره من تا ته فرو کردم تو کونش . هر دو خیس عرق بودیم . با آب دهن دستش راخیس کرد و شروع به مالیدن کس خودش کرد . من دیگه حسابی حشری شده بودم و اصلا نمی شنیدم او چه میگه . تند تند شروع به شاک زدن کردم . خودم هم باورم نمی شد . آبم آمد . اولین باربود که بجز با جلق زدن آبم میامد . بیحال کنار مبل ول شدم . کتایون کمی بعد بلند شد و رفت خودش را تمیز کرد . من هم بعد از او رفتم خودم را شستم . وقتی برگشتم کتایون لباس هاش را پوشیده بود . با خنده گفت خوب یاد گرفتی . پریدم ماچش کردم و گفتم ممنون خیلی کیف داد . گفت دیونه چرا به حرفام گوش ندادی؟ گفتم بهت که کیرت را درآر .کمی صبر کن و دوباره بکن . این طوری دیرتر ارضا میشدی و کیف بیشتری میبردی . گفتم دیگه دست خودم نبود . با وجود این که کتایون هنوز مایل به حال کردن بود من دیگه انگیزه ای نداشتم . خداحافظی کردم و رفتم . دو روز بعد از این ماجرا همایون اینا اسباب کشی کردن و از شهر ما رفتن و دیگه هیچ وقت اونا رو ندیدم . وقت خداحافظی واقعا گریه ام گرفته بود ....

# : 7 May 2008 19:11


Quoting: deepblue2010
deepblue2010

واقعا حرف نداره من یکی که خیلی خوشم اومد
بازم ادامه بده بی صبرانه منتظرم

اینم ایمیل پسر ایرونی [email protected]
# : 9 May 2008 22:46


.....
بعد از رفتن همایون تنها شدم . تقریبا تمام تابستان را تو خونه بودم . زیاد اهل تو کوچه رفتن و فوتبال بازی کردن و این حرفا نبودم . البته تو کوچه ما هم بچه هم سن وسال من نبود . یا خیلی بزرگ بودن و یا شش هفت ساله بودند. اکثر اوقات به روابطی که با همایون و آن حال آخر با کتایون فکر میکردم . دیگه باورم شده بود که با کمی تحریک سوراخ کون هر چه بخواهی باز میشه . یک روز تصمیم گرفتم ببینم سوراخ کون خودم تا چه حد باز میشه . روی این حساب یک شب وقتی همه خواب بودن رفتم تو دستشویی تا آن جا که امکان داشت خودم را تمیز کردم . بعد برگشتم تو اتاقم و آرام و بی سروصدا در اتاق را از داخل قفل کردم بعد هم قوطی وازلینی را که همان روز خریده بودم در آوردم . جلوی تختم روی زمین یک وری دراز کشیدم و از زیرتخت آینه کوچکی که از حمام آورده بودم تنظیم کردم که کونم را ببینم . کمی وازلین برداشتم و به درسوراخم مالیدم و کم کم شروع به تو کردن انگشتم کردم . بعد از چند دقیقه سه تا انگشتم تو رفته بود ولی هر کار کردم چهار انگشتم تو نمی رفت . البته تو میرفت ولی خیلی کم . دستم را برداشتم و توی آینه سوراخم رانگاه کردم . حسابی بازشده بود . دوست داشتم ببینم تو اون چه خبره . ولی حداکثر به اندازه طول انگشتم می تونستم داخل کونم را حس کنم . کمی با دو انگشت توی کونم را مالیدم . خیلی لذت داشت . از حالتی که همایون رو می خوابید لذت بیشتری داشت . حسابی خوش حال شدم که روشی برای حال کردن پیدا کرده م. توی این هیر و ویر چشمم به نانچیکو ام افتاد که افتاده بود زیر میز . برش داشتم . یک هوا باریک تر از کیر همایون بود . هوس کردم امتحانش کنم. برش داشتم و کمی وازلین بهش مالیدم . گذاشتم در سوراخم و کمی فشار دادم. کمی وارد سوراخم شد . درد داشت ولی نه زیاد که قابل تحمل نباشه. درست بود که سه چهار انگشت کلفت تر از قطرنانچیکو بود ولی به هر حال انگشت خیلی انعطاف پذیر بود . کم کم فشار رابیشتر کردم . چند لحظه بعد تقریبا نصف اون رفته بود تو ( تقریبا به اندازه طول کیر همایون ) . باورم نمی شد این قدر راحت تو رفته باشه . دلم حسابی به خاطر اون همه فرصت هایی که از دست داده بودم سوخت . با وجود این که نانچیکو یک جسم چوبی بود و اصلا گرما و نرمی کیر را نداشت ولی با این وجود خیلی کیف داشت. اون شب یکی دوساعت مشغول فرو کردن نانچیکو تو کون خودم بودم. اون شب برای اولین بار متوجه شدم با وجود این که کون دادن لذت داره یک مشکل اساسی داره آون هم این است که آدم ارضاع نمیشه . نهایتش از دادن خسته بشه. من هم کم کم خسته شده بودم و با دستمال سوراخم را تمییز کردم و برگشتم یک جلق اساسی به یاد همایون زدم. البته روز بعد تا غروب سوراخ کونم می سوخت ولی بعدخوب شد. از آن شب به بعد تقریبا هر وقت که شب خسته نبودم و برنامه ای نداشتم ( مثل درس ، مهمان ، فیلم و.... ) یک چیزی تو کونم فرو میکردم . با خودم حال می کردم . از توپ پینگ پنگ گرفته تا خیار و دسته پیچ گوشتی را امتحان کردم . این وضعیت ادامه داشت تا دومین شریک جنسیم را پیدا کردم .
.....

# : 9 May 2008 23:11


....
سال اول دبیرستان که شدم میخواستم برم رشته ریاضی . اسمم را تو یک دبیرستان نزدیک خونمون نوشتم . ولی یک روزخالم اومد خونه ما و به مادرم گفت اشتباه کردید اسم منو تو اون دبیرستان نوشتید . دبیرستان فلان که پسرم اونجا درس می خونه آمار قبولی کنکورش بالا تره واز این حرفا مامان هم دوری راه رابهانه کرد و گفت اونجا به خونه شما نزدیکه ولی بابک باید هر روز کلی تو راه باشه تا بره مدرسه و..... سرتان را درد نیارم . قرار شد اسم منو تو اون دبیرستان بنویسند . قرار شد فرداش با پسر خاله م برم ثبت نام . پسر خاله م ( حمید ) پسر برقراری بود . هم ورزشکار بود و تو مسابقه های کشتی مدارس مقام آورده بود و هم درس خوان بود وهر سال شاگرد اول کلاسشون بود . برخورد مدیر مدرسه هم خوب بود واسم منو نوشت و گفت انشالله بابک خان هم مثل حمید باعث افتخار مدرسه بشه . البته من دانش آموز تنبلی نبودم ولی خوب حداکثر شاگرد دوم سوم کلاس می شدم . حالا بماند که به خاطر این حرفا و امثال آن الکی الکی واقعا درش خوان شدم . تو راه برگشت به خونه هم حمید همش منو نصیحت می کرد که این طور درس بخونم و فلان جور تمرین کنم و ..... راستی نگفتم حمید دوسال از من بزرگ تر بود و سال سوم ریاضی بود.
یک شب که خاله م اینا مهمون ما بودن من هم ( البته بدون منظور ) رفتم کتاب جبرم را آوردم و از حمید سوالی کردم . اون هم جواب سوالم را داد . خاله م حسابی کیف کرده بود و به حالت پز دادن گفت هر وقت سوال داشتی بیا خونه ما و از حمید سوال کن. اصلا بیا با حمید درس بخون. قیافه حمید تو هم رفت . انگار از این دردسری که مادرش براش تراشیده بود ناراضی بود . خلاصه اون شب گذشت و چندین روز بعد باز هم تو حل تمرینام گیر کردم . راهی نداشتم بجز رفتن سراغ حمید . بعد از اون چند بار دیگه هم رفتم خونه خاله اینا و با حمید درس خوندم ( واقعا درس می خوندم ) . تا این که یک روز که حمید روی تخت دراز کشیده بود و کتابش را می خوند و من پایین تخت دراز کشیده بودم و داشتم تمریناتم را حل میکردم . ظاهرا از اون بالا کون و کپل من حواسش را پرت کرده بود . به من گفت بابک تو چرا ورزش نمی کنی؟ من گفتم چرا بعضی وقتا تو خونه ورزش هم میکنم. گفت نه منظورم کشتی است . بدن مناسبی برای کشتی داری . من که اصلا فکرش را هم نمی کردم حمید از این حرفا منظور دیگری داره باورم شده بود . خلاصه حمید بلند شد که مثلا چند فن کشتی را به من نشان بده . خلاصه کمی با هم کشتی گرفتیم . کم کم احساس کردم زیاد هم کشتی جدی نیست . توی حرکات مختلف کیر حمید را روی بدنم ( دست پشت ران و... ) حس می کردم که حسابی راست شده . اول خواستم عکس العمل نشان بدم ( روم نمی شد با پسر خاله ام رابطه برقرار کنم اصلا فکرش را نمی کردم یک این طور پسری اهل این کارها هم باشه ) . ولی بعد با چند بار دیگر تماس بدنم با کیر حمید از خود بیخود شدم و گذاشتم ببینم چه می شه . هی فن های مختلف را روی من اجرا میکرد و آخر سر مثلا من را خاک کرد و خودش هم روم دراز کشید کیرش افتاده بود بین کپل هام . عجب کیر درشتی داشت از روی شلوار هم می تونستم درشتی و داغیش را حس کنم . حمید در همان وضعیت شروع کرد به توضیح دادن درمورد فنون کشتی که صد البته اصلا حواسم به حرفاش نبود . کم کم اون هم از حرف زدن وایساد و توی اون وضعیت چند بار به کونم فشار آورد . وقتی دید من اعتراضی نمی کنم . بلند شد و شلوارم را تا روی رانم پایین کشید . دستش را برد بین کپلهام احساس کردم شلوار خودش را هم پایین کشید . یک مرتبه کلفتی و داغی شهوت انگیزی را بین پاهام حس کردم. برحسب اتفاق اون روز قبل از رفتن به خونه خاله ام برنامه گاییدن خودم و جلق زدن را اجرا کرده بودم و کونم تمیز بود . آرام شروع به مالیدن کونم کرد . بعد هم یه تف زد در کونم و انگشتش را آرام فرو کرد تو . با وجود این که من با انواع وسایل خودم را گاییده بودم ولی رابطه با یکی دیگه لذت غیر قابل مقایسه ای داره . با همان یک انگشت شروع کرد به مالیدن سوراخم . خیلی سریع سوراخم تا اون جا که می تونست باز شد. بعد یک بالشت برداشت و گذاشت زیر شکم و کیر من تا کونم کمی قمبل بشه . بعد با تف کیرش را خیس کرد و گذاشت در سوراخم . شروع کرد به فشاردادن . میلیمتر به میلیمتر وارد شدنش را حس می کردم . داغ و کلفت بود . کم کم دردم گرفت ولی آنقدر نبود که غیر قابل تحمل باشه . میل به دادن در من بیشتر از احساس درد بود . بعد از چند لحظه تا ته رفته بود تو . تمام سوراخ کونم را پر کرده بود . احساس وجود کیر تو کون اصلا با احساس وجود سایر چیزهایی که به خودم فرو کرده بودم قابل مقایسه نبود . گرم بود و در عین کلفتی یک جورهایی هم نرم بود . از همه مهم تر لازم نبود خودم تکانش بدم. شروع کرد به شاک زدن . آرام کیرش راعقب و جلو می کرد . دیگه نمی تونستم خودم را کنترل کنم . شروع کردم به ناله کردن . کم کم سرعت رفت وبرگشت کیرش بیشتر شد . من هم زیر دستش مست شده بودم که یکباره حمید خیلی محکم و سریع شروع به شاک زدن کرد . معلوم بود که داره ارضا میشه . دلم میخواست بهش بگم درش بیار و دوباره بکن تا دیرتر ارضا شی . یکباره حمید تا اون جا که زور داشت کیرش را فشار داد تو کونم و بعد بی حال افتاد روی من . چند لحظه بعد بلند شد . کیرش را درآورد و رفت خودش را تمیز کنه . وقتی به ساعت نگاه کردم دیدم از زمانی که حمید شلوار منو کشید پایین تا ارضا شدن بیش تر از هفت هشت دقیقه طول نکشید . باورم نمی شد میشه تو این زمان کوتاه از حالت دو دوست یا فامیل به یک رابطه فاعل و مفعولی رسید و ارضا هم شد . یاد رابطم با همایون افتادم که شش هفت ماه زور زدیم و کاری از پیش نبردیم. حمید برگشت . کمی ازش خجالت می کشیدم . ولی حمید برگشت گفت کون خیلی باحالی داری . تا حالا کجا بودی ... . دوست داشتم کیرش راببینم . آخه بی انصاف بدون این که کیرش را حتی به من نشان بده تپاندش تو کونم . فقط وقتی درش آورد یک لحظه دیدمش ولی میدونستم بعد از ارضا فایده ای نداره . حتی اگر هم قبول کنه فقط یک کیر بیحال را می تونم ببینم . بر خلاف انتظارم حمید دیگه درمورد کون من حرفی نزد و دوباره شروع به درس خوندن کرد . من هم بعد از کمی برگشتم خونه .

.....

# : 11 May 2008 17:49


سلام واقعا حال کردم بازم ادامه بده

اینم ایمیل پسر ایرونی [email protected]
# : 12 May 2008 16:52


سلام من آرش هستم چند تا فیلم باحال خفن برام بفرستید. فیلم پسر های ناز ایرونی

# : 13 May 2008 11:11


.....

چند روز بعد برخلاف همیشه که حمید تو مدرسه کاری به من نداشت سراغم آمد و گفت امروز بعد از ظهر بیا خونه ما. من هم که فقط منتظر یک دعوت بودم آن روز مستقیم رفتم خونه خاله و به مادرم فقط تلفن کردم . گفتم درس دارم و آمدم از حمید سوال کنم . بعد از ناهار خاله کار داشت و رفت و من موندم و حمید . من سریع رفتم خودم را تمیز کردم و رفتم تو اتاق حمید . دیدم لخت مادر زاد روی تخت دراز کشیده و داره با کیرش بازی میکنه . من رفتم کنارش نشستم و حمید دستم را گذاشت رو کیرش . من هم از خدا خواسته شروع کردم با کیرش و رفتن. کیرش با کیر من و همایون خیلی فرق داشت . کلفت و مردانه بود . کیرش کاملا سفت نشده بود و با فشار دست تغییر شکل میداد . کمی که کیرش رامالیدم سرم راگرفت و آرام هدایت کرد به سمت کیرش . من به آرامی کیرش را وارد دهنم کردم . نمی تونم احساسم را چطور بیان کنم . ولی از آن روز به بعد من عاشق کیر خوردن شدم . کیرش را مک می زدم و آرام شکل کردن را با دهنم براش اجرا میکردم . حمید هم با موهای سرم بازی میکرد و هر از گاهی دستم را می گرفت می گذاشت روی کیرش که براش همزمان با دست هم کیرش رابمالم . هرچه کیرش سفت تر میشد کیف لیسیدنش بیشتر میشد . حمید شروع کرد با کونم ور رفتن . بعد از چند دقیقه سه تا انگشتش را کرده بود تو کونم و می مالید . بلند شد . منو بر گردوند و گوشه تخت نشوند . طوری که زانو زده بودم رو زمین و سینه ام روی تخت بود . کیرش را گذاشت در سوراخم . دوباره گرمای کیرش را در خودم حس کردم . شروع کرد به تکان دادن . مثل دفعه قبل زیاد عجله نداشت . بعد از کمی پوزیشن را عوض کرد . خودش تاق باز روی تخت خوابید و من را نشاند روی کیرش . با دستاش کمرم راگرفت و با حرکت دستاش به من فهموند که خودم باید تکان بخورم . آرام از روی کیرش بلند شدم . تا حدی که تقریبا همه کیرش ازکونم بیرون آمده بود . بعد دوباره روی کیرش نشستم . این حرکت را پشت سر هم تکرار کردم . بعد از مدتی کمرم رامحکم گرفت و من دیگه نتونستم تکان بخورم . معلوم بود نمی خواد زود آبش بیاد . باز هم پوزیشن را عوض کرد . این مرتبه مرا تاق باز خواباند . پاهامو بالا داد و کیرش را فرو کرد تو کونم . چند لحظه همان طور وایساد و به من نگاه کرد . حالت های حمید مثل همایون دوستانه نبود ولی خوب بلد بود چه کنه و برخلاف همایون که یک بار من فاعل بودم یک بار او ، حمید فقط حالت فاعلی داشت طوری که یک بار برای خالی نبودن عریضه دست به کونش زدم زیاد خوشش نیامد . شروع کرد به شاک زدن هر چند مرتبه یک بار یا کیرش را کامل در میاورد و یا این که بی حرکت تو کونم نگاه میداشت . آخر سر کیرش را در آورد و منو بر گردوند . این دفعه حتی بالش هم زیرم نذاشت و دوباره فرو کرد تو کونم . این با دیگه واینستاد و تند تند شاک میزد . یک باره مثل دفعه پیش روی من ولو شد . شاید چند دقیقه ای به همان حال ماندیم . برگشت و محکم ازمن لب گرفت و بلند شد . رفت خودش راشست . من هم پشت سرش رفتم خودم را شستم . برگشتم تو اتاق دیدم لباس هاشو پوشیده و روی تخت دراز کشیده . کنارش نشستم . با وجود این که می دونستم دیگه از نظر او داستان تمام شده ولی چون خودم حسابی حشری بودم دستم را روی کیرش گذاشتم . کیرش حسابی خوابیده بود دست کردم تو شورتش و کیرش را گرفتم . کمی مالیدم . وقتی دیدم با وجود این که ارضا شده اعتراضی نمیکند شلوارش را پایین کشیدم و کیرش را نگاه کردم . هر چند با حالت راست شده ش قابل مقایسه نبود ولی میل زیادی پیدا کردم که دوباره بخورمش . کیرش را به دهان گرفتم و شروع به مکیدنش کردم . نمی دانم چقدر این کار راکردم . ولی دیدم کم کم کیرش داره بزرگ میشه . آخرسر حسابی راست شد . بلند شد . دوباره لباس هاش را در آورد و کیرش را گذاشت در کونم و فشار داد . سوراخم بسته شده بود ولی حمید انگار حالیش نبود . تقریبا زورکی فروش کرد تو . اولش درد داشت ولی بعد از کمی دوباره نرم شد . خودم را ول کردم تا او کارش را بکنه . وقتی هم حمید خواست پوزیشن را عوض کنه گفتم نه . همین طور خوبه . آرام دراز کشیده بودم و حمید داشت با هیجان کونم می ذاشت . معلوم بود به راحتی بار اول آبش نمیاد . چون دیگه از در آوردن و بی حرکت وایسادن خبری نبود . ولی بااین وجود زمان زیادی شاید در حدود نیم ساعت مشغول بود . دیگه آخراش به حالت وحشیانه ای من رو میکرد . انگار خسته شده بود و از طرفی دلش نمی آمد که بدون ارضا شدن کار را تمام کنه . خلاصه با شدید ترین حرکات ممکن منو کرد . آخر سر آبش آمد . وقتی رفتم خودم را بشورم کمی باکیر خودم ور رفتم و خیلی سریع ارضا شدم . وقتی برگشتم دیدم لباسش را نپوشیده . ولی من دیگه حال نداشتم . تازه خیلی وقت هم بود که خاله رفته بود و باید دیگه سر و کله ش پیدامیشد . لباس پوشیدم و برگشتم خونه .
..........

# : 13 May 2008 11:49


.......
چند روز بعد منتظر بودم که حمید دوباره سراغم بیاد ولی خبری نشد . یک روز زنگ تفریح رفتم جایی که اکثرا حمید و دوستاش با هم جمع میشدند . جوری وانمود کردم که اتفاقی از اون جا رد میشم. حمید منو صدا کرد و حال و احوالم را پرسید . بعد از کمی احوال پرسی گفت بابک سوال موال نداری – با یک لبخند شیطنت آمیز – . من هم گفتم چطور مگه؟ گفت راستش بد جوری دلم برای کونت تنگ شده . گفتم میخواهی امروز بیام خونه شما . گفت نه بابا . آبجیم با شوهرش دعوا کرده و پاشده آمده خونه ما قهر . با وجود دو تا بچه تخسش نمی شه با خیال راحت جلق زد چه برسه به کون کردن. البته بین خودمان باشه . به کسی چیزی نگفتن . به خاله اینا نگی ها . حالم حسابی گرفته شد . خونه ما هم که اصلا بدرد این کارا نمی خورد .

چند روز بعد خودم پاشدم رفتم خونه خاله اینا. هم سوال داشتم و هم این که پیش خودم گفتم شاید مثل اون وقت ها که خونه همایون اینا کسی بود و ما با کیر و کون هم ور می رفتیم . بشه با کیر حمید ور برم . ولی وقتی رفتم اونجا و وضعیت را دیدم متوجه شدم با اون شلوغ پلوغی اصلا امکانش نیست . اصلا پیشنهادش را هم ندادم . حمید هم هر چند در مورد این که دنبال راه حلی برای حل مشکلمان هست حرف زد ولی اصلا نه دستی به من زد و نه حتی پیشنهادش را داد . کمی در مورد این موضوع با حمید حرف زدم و اخر سر هم دست از پا دراز تر برگشتم خونه .

یک روز توی یکی از مهمانی های فامیلی صحبت درس خواندن بچه ها و هوش و ذکاوت و ... شد . خاله ام گفت حمید هر شب تا ساعت دوازه یک درس میخونه و همه درساش عالیه و.... من هم که تجربه این که به دلیل درس نخوندن مامانم دو سه ماه آخر نمی گذاشت برم پیش همایون این بار حسابی درس خوان شده بودم و مامان من هم حسابی از من تعریف کرد . آخر سر هم گفت از وقتی با حمید دوست شده درساش خیلی خوب شده و... تو این گیر و دار دیدم حمید که هر شب تا دیر وقت درس می خونه دلیل خوبی برای رفتن پیشش است . از طرفی امتحانات ثلث اول هم نزدیک بود و ..... . تو این هیرو ویر دیدم حمید به مامانم میگه خاله می خواید قبل از شروع متحانات یک شب بابک بیاد خونه ما با هم درس بخونیم. به حمید نگاه کردم . از نگاهش معلوم بود اون هم همان فکری را کرده بود که من کرده بودم. خلاصه روز بعد در مورد پیشنهاد حمبد با مامانم حرف زدم ولی مادرم قبول نکرد . کفت حالا فردا نمره های حمید کم می شه مادرش پدرمون را در میاره . خودت درس بخون. خلاصه مادرم قبول نکرد . روز بعد جریان را به حمید گفتم . چند روز بعد که خاله آمده بود خونه ما به مادرم گفت تا امتحانات شروع نشده بزار بابک بیاد با حمید درساشو دوره کنه که تو امتحانات حمید خودش درس داره و از این حرفا . مادرم بهش بر خورد . ولی از طرفی دیده بود که وضع نمراتم خیلی خوب شده . دلش نیامد جلوی منو بگیره و قبول کرد . از خوشحالی تو پوستم نمی گنجیدم . فردای همان روز مستقیم از مدرسه رفتم خونه خاله . بعد از نهار رفتیم تو اتاق . من سریع پریدم حمید را بغل کردم . ولی حمید خیلی جدی گفت حالا وقتش نیست . اول کمی میخوابیم و بعد درس هامون را می خونیم . بعد .... گفتم بعدش که شب میشه و باید بخوابیم . حمید بالبخند گفت کی گفته ؟ تازه دوزاریم افتاد. رواین حساب اول یه یک ساعتی خوابیدم و بعد تا موقع شام درس خوندیم . کله ام داشت سوت میکشید . تا اون موقع هیچ وقت حتی شب امتحان هم این قدر درس نخونده بودم . خلاصه شام خوردیم و بعد از شام به حمید گفتم بریم بخوابیم گفت بابا من هر شب تا ساعت دوازده ، دوازده ونیم درس میخونم . اگه حالا بخوابم که تابلوه . چشمتان روز بد نبینه اون شب تا ساعت یک درس خوندیم . دیگه من که بی خیال شده بودم و داشتم از زور خواب می مردم . آخر سر حمید رضایت داد و گفت بخوابیم . من رفتم پهن شدم تو رختخواب که حمید آمد بیخ گوشم گفت نمی ری خودت را تمیز کنی؟ من حسابی خوابم میامد . ولی وقتی قیافه حشری حمید را دیدم بی سروصدا رفتم و خودم را آماده کردم . حمید چراغ را خاموش کرد و هر دو بی سرو صدا تو رختخواب دراز کشیدیم . آرام خودم را کشیدم طرف حمید که دوباره گفت حالا نه . حسابی کلافه شده بودم گفتم چرا؟ گفت مامان بعضی وقتا میاد و از تو اتاق چیزی بر میداره . بزار بخوابه بعد . خاله هم که انگار قصد خوابیدن نداشت. کم کم من خوابم برد که یک مرتبه احساس کردم چیزی زیر پتو داره تکان میخوره . دیدم دست حمیده که داره کمی شلوارم را پایین میکشه . نمی دونم چقدر بود خوابیده بودم . ولی یک مرتبه خواب از سرم پریده بود . شلوارم را تا وسط ران هام کشیدم پایین . حمید آرام شروع کرد به دست کشیدن به رانم و بعد از کمی دست منو گرفت و برد زیر پتوی خودش . دستم خود به کیرش . کلفت وداغ بود . کمی با کیرش بازی کردم . خونه حسابی ساکت بود . فقط نور چراغ قرمزی که توی هال روشن بود از شیشه بالای در تو اتاق حمید وجود داشت . حمید پاشد و رفت خیلی آرام در اتاق را از داخل قفل کرد . دیدم حمید شلوار پاش نیست و من هم سریع شلوارم را در آوردم . با اشاره دست به من گفت آرام تر . راست می گفت . توی اون سکوت کوچک ترین صدا میپیچید . حمید آرام نشست تو رختخوابش و دست منو کشید طرف خودش . بعد سرم را هدایت کرد طرف کیرش . من هم بدون کمتری اتلاف وقت کیرش را تو دهنم کردم و شروع کردم به مک زدن ولیسیدن . با اشاره به من فهماند آرام تر این کار را بکنم ولی من فکر کردم منظورش بی سروصدا تر بود . بعد خیلی آرام بیخ گوشم گفت عجله نکن . تا صبح وقت داریم . آرام میک بزن. من هم خیلی خیلی آرام شروع به خوردن کیرش کردم . خیلی حال داد . بدون عجله و با آرامش هر چقدر دلم می خواست می تونستم با کیرش بازی کنم . کیرش هر چند وقت به تناوب کمی شل می شد و بعد که مقدارش شل شدن زیاد می شد زیر سر کیرش را کمی محکم تر می مکیدم تا دوباره کیرش سفت شه . البته زیاد اونجا را مک نمیزدم چون میدونستم سر سه سوت ارضا میشه . برگشتم و پشتم را کردم طرفش . حمید بلند شد تا منو بکنه که با اشاره بهش فهموندم اول وازم کنه . اون هم از زیر تختش یک تیوپ ژل درآورد و حسابی انگشتش را به آن آغشته کرد و گذاشت در سوراخم . شروع کرد به مالیدن . اول یک انگشت . بعد دو تا و آخر سر با سه تا انگشت مرا میشکافت . وقتی حسابی شل شد خواست بلند شه که با اشاره بهش فهموندم که کارش را ادامه بده که آرام بیخ گوشم گفت حسابی باز شده . من هم گفتم می دونم ولی دوست دارم. بعد از چند دقیقه رضایت دادم سوار شه . آرام کیرش را گذاشت در سوراخم و شروع کرد به تو کردن . این دفعه تقریبا اصلا درد نداشت . خیلی زود کیرش تا ته تو کونم بود . شروع کرد به تکان دادن که من دستش راگرفتم . با کشیدن دستش به او فهماندم که روی من دراز بکشه و هر چند ثانیه یک بار کیرش را تکان بده . حمید هم بعد از شاید ده پانزده دقیقه خلی آرام ( نسبت به دفعات قبل ) آبش آمد . همان طور مدتی کیرش را تو کونم نگه داشت. اتاق تاریک بود و ساعت دیده نمیشد ولی فکر کنم یک ساعتی باهم ور رفتیم . هر دو خواب آلوده و خسته بودیم . از طرفی امکان این که بریم دستشویی و خودمان را تمیز کنیم هم نبود . همان جا با دستمال کاغذی خودمان را تمیز کردیم. حمید خیلی زود خوابش برد ولی من هنوز ارضا نشده بودم . همین که حمید خوابید یک دست جلق توپ زدم .
............

<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 19 . 20 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.
 

Powered by MiniBB