| نویسنده |
پیام |
|
|
Quoting: elnazy من منظر ادامش هستم ما رو منتظر نذار
تو که قسمت ول تاپیک رو خوندی پس باید منتظر بمونیشوخی کردمQuoting: Ema87 تاپیک جدید مبارک باشه . ممنونم منم که هر وقت بیکار میشینم یه تاپیک میزنم دیگه
Quoting: elnazy سلام داداشی چطوری ؟ باور کن خیلی خوشحال شدم که دیدم داستان جدیدت رو میخوای بنویسی امیدوارم که این داستانت پایان خوبی داشته باشه باز هم میگم صادقانه از خدا میخوام که توی زندگیت انشاءا... نا ابد موفق باشی ممنونم ابجی گلم ولی زیاد به پایان خوش فکر نکن
Quoting: elnazy داداشی راستی الآن قسمت اول تاپیک رو خوندم شما هیچ وقت مزاحم نبودی خودت هم میدونی که من از قسمت اول داستان های زندگیت رو خوندم تف به زندگی لالمونی مثله دیوونه ها باور کن همونطور که گفتم من با این داستان زندگی کردم پای قسمت به قسمتش گریه کردم خوشحال که بودی خوشحال شدم و ناراحت که بودی ناراحت بودمبرات از خدا صادقانه خواستم که از این به بعد اینقدر خوشحالی و خوش بختی بهت ببخشه که ندونی چی کار کنی پس تو هیچ وقت مزاحم نبودی بلکه مراحم بودی
خودم میدونم ابجی البته در مورد مزاحم یا مراحم بودنم بیشتر فکر کن شاید تصمیمت عوض شه
Quoting: SACRIFICE خوب بود ادامه بده منتظریم........ ممنونم
عشق تو شعله فروزه واسه من میگی غصه ات شب و روزه واسه من*فکره اس و پاسی خودتو کن نمیخواهد دلت بسوزه واسه من
|
|
|
سلام دادا
تاپيك جديد مبارك
*** آخ كه شكرت اي خدا واسه جهان به اين بدي * * * * * چي ميشد اگه تو دست به ساختنش نميزدي ؟ ***
|
|
|
داش رضاي تاپيك جديدت مبارك اميد وارم موفق باشي
دستانم بوي گل مي داد ، به جرم چيدن گل دست گيرم كردند ، اما كسي فكر نكرد كه شايد گلي راكاشته باشم .
|
|
|
|
|
مثله دیوونه ها ( قسمت دوم )
چشم ها مو باز کردم نمیدونستم ساعت چنده ولی فکر کنم دم دم های غروب بود درست وقتی بود که دلم میگرفت دلیلی نداشت ولی همین جوری دلم میگرفت از جام پاشدم دیدم بابام اومده و خیلی هم خوشحاله اما دلیلش رو نمیدونستم من – سلام حالت خوبه بابا؟ بابام – مرسی پهلوون من- خیلی خوشحالی ها ؟ بابام – دیگه کم کم دارم باز نشست میشم بیام ور دله ننت من- یه وقت دق ندیش بابا- خیلی هم دلش بخواهد من – اون که صد البته رفتم پیشش نشستم یه خورده حال واحوال کردیم از اون ور هم مادرم با مهناز اومد یه لبخند زدم مشغول ادامه ی بحث با پدرم بودم بحث سره کاره من بود که اونجا چی کار میکنم و از این جور حرفا بابا – راستی شب ها رو کجا میخوابی ؟ من – خونه ی دوست دخترم مادرم – خاک برسرم رضا این چه حرفیه؟ بابام از خنده داشت میمرد من- مگه چیه ؟ مامان – میگه مگه چیه ؟ مرد تو یه چیزی بهش بگو بابام – بی خیال بذار یه تنوعی توی زندگیش ایجاد شه من- راست میگه دیگه مامان گیر نده تازه من که باهاش کاری ندارم فقط شب ها کنار هم میخوابیم مامان – خجالت بکش بیشعور این چه حرفیه جلوی منو خواهرت میزنی من- مامان ذهن تو هم منحرفه ها من که باهاش کاری ندارم باور کن دست بهش نزدم اونه که نصفه شبها هوس میکنه بابام که دیگه روی زمین افتاده بود از بس خندیده بود قرمز شده بود مهناز هم که از خجالتش سرش رو انداخته بود پایین مامان – خیلی بی شعور شدی من – میگم ذهنت منحرفه بگو نه . مگه خودت شب ها هوس نمیکنی (یه خورده صبر کردم) دیگه مامانم کفری شده بود اومد طرفم چند ضربه ی نثارم کنه که گفتم : منظورم دستشویی مگه تو نصفه شب ها دستشویی نمیری ؟ دیگه اونم نتونست خودش رو نگاه داره و با مهناز زدن زیر خنده بعد اینکه خنده هاشون تموم شد مهناز گفت : اونجا رفیق داری داداش ؟ ( منظورش همین دوست دختر بود) من- من گوه بخورم توی صورت دختر غریبه نگاه کنم شب ها هم توی مغازه روی زمین میخوابم مامان – الهی مامانت بمیره چرا روی زمین ؟ .من – میخوای برم پیش دختره بخوابم نظرت چیه ؟ با عصبانیت گفت : رضاااااااااااااااا بابام که تازه به خودش اومده بود گفت : دمت گرم رضا خیلی وقت بود اینجوری نخندیده بودم من- خواهش. حالا این سعید کجاست ؟ مهناز – الاناست که پیداش بشه . اصلا خبر نداره اومدی اینجا حتما کلی خوشحال میشه من- خدا کنه نمیدونم چرا احساس ضعف میکردم بد جوری گرسنه ام بود ولی یادم افتاد که باید حموم برم من – من برم یه ابی به تنم بزنم رفتم سمت حموم و لباس هارو دراوردم و رفتم زیر دوش اب یه اخیشی گفتمو اب داغ رو بیشتر باز کردم ولی احساس میکردم که اب هنوز به اون حدی که من میخواهم داغ نیست بیشتر اب داغ رو از کردم تا جایی که یه لحظه سرم بخاطر گرمای شدید اب درد گرفت ولی بعدش اروم شد حال دیگه کاملا گرمای اب وجودم رو گرفت مثله خیلی از پسر هایی که میرن حموم و شروع به خوندن میکنن شروع کردم به خوندن عمری چشم گوش بستم تو اینم ندیدی رفتی * ساده بودم که ندیدم به همین سادگی رفتی من خسته که هنوز توی شوک رفتنه تو بودم* دیدمت با یه غریبه نیمه جون شد این وجودم دست خودم نیست اگه اشک میریزم * به خدا داره کنده میشه ریشه ام کدوم از ما بهترونی دلتو برده * مگه کشتن به چی میگن این خودش یه قتله عمده تو میخواستی و بردی من که خواستم دل بریدی * همه ی خاطراتمون رو به اتیش کشیدی بی اختیار یاده نیلوفر افتادم اما دیگه از نفرت دوسال پیش خبری نبود فقط دلم واسش تنگ شده بود نمیدونم چرا ؟ ولی هم واسه نیلوفر هم بهار از همه بیشتر دلم واسه مریم پر میکشید واقعا نمیدونستم چیکار کنم ؟ترجیح دادم بازم خونم ولی از چی میخوندم به حرف های ارا(منظورم همین (reload فکرمیکردم که میگفت همیشه این زهر حسرت که به دلم مونده راست میگفت شاید همیشه زهر حسرت واسه بعضی ها باقی میموند نمیدونستم چی کار کنم اونا رفته بودن جز حسرت چیزی واسم نمونده بود ترجیح دادم بخونم شاید اروم تر بشم توی حموم با خودم حرف میزدم به خودم گفتم : نفر اول نیلوفر به همراه سروش مادر دله حالا که خنجرم زدی با اون عزیز مهمونت * قلبمو از سینه در بیار واسه اینه شمعدونت از اون دسته گلها که دوره تو حلقه زدن * یکی از اون شاخه هاشو بذار روی مزاره من یه خنده ی تلخ کردمو زیر دوش اب نشستم حالا دیگه شده بودم خواننده نسل جوان میخواستم واسه هر سه تا شون بخونم باز به خودم گفتم : نفربعد دارنده ی مدال طلای اتیش زدن قلب من مریم . چشام پر شد ولی بی توجهی کردم و خوندم : گفتی برم گفتم برو اما نگفتم تا ابد * با رفتنت توی چشام اشک جدایی حلقه زد بی شعله میسوزم ای عشق ولی خاموشم نکن * با من بمون با من بمون هر گز فراموشم نکن من قلب چاقو خورده ام هم زنده ام هم مرده ام * با بودنت گل کرده ام بارفتنت مرده ام دیگه اشک ار چشام سرازیر شد چشام میسوخت اما نمیدونم چرا؟ اخه مریم هم به خوابم نمیومد اما چرا مگه من چیکارش کردم ؟ غیر از این بود که به پاش موندم وخودش گفت : به پام نسوز و برو با بهار باش شایدم میدونست بهار با اون علیرضای بی همه چیز اونجوری بهم خنجر از پشت میزنه خودش منو به چاه فرستاد به فکرای خودم میخندیدم بعد رفتم سراغ نفر سوم و گفتم : حالا دیگه نوبت تو شده برای نفس کشیدن عشق تو دلیله من بود * بودن تو پیشه چشم هام خواب و رویای شبم بود خودم هم نمیدونم این همه چرت وپرت کی توی مغز من اومده بود ؟صدامو بلندتر کردم و خوندم تا جایی که دیگه راحت میتونستند صدام از بیرون بشنون گر چه باز واسم عزیزی نمیبخشم گناهت * تا ابد باید بسوزی توی اتیش اون گناهت دیگه بعد سه تا رابطه که توی هر کدوم بدتر از قبلی با کله زمین خورده بودم واقعا قاطی کرده بودم و دیگه کنترل روی هیچی نداشتم به خودم گفتم رضا یادته میگفتی هیچکسی نمیتونه اشک منو دربیاره پس اینا چین روی صورتت ؟باز به خودم گفتم : هیچی اینا گرد وغبار رفته توی چشام . دیگه داشتم خودم رو هم خر میکردم یه لحظه سرمو به دیوار تکیه دادم و چشام به تیغ افتاد به سرم زد همون جا کار و تموم کنم ولی یه خورده بعد گفتم : رضا جون تیغ خوب نمیبره بهتر نیست از موبر استفاده کنی ؟زدم زیره خنده البته یه خنده ی مصنوعی دیگه بود خنده ای که پر از درد بود خداییش اگه از خدا نترسیده بودم تا حالا خودم رو راحت کرده بودم ولی هر دفعه که میخواهم اینکارو کنم میگم : اینکار واسه جوون هاست به من خودکشی نمیاد خلاصه از حموم زدم بیرون یه شلوار کردی پام کردم و زیرپیراهن خبری نبود اومدم بیرون دیدم سعید اومده گفتم : سلام داش سعید گل سعید – به داش رضا افتخار دادی به فقیر فقرا هم یه نگاهی کردی بیا اون روی ماهت رو ببوسم دلم واسه سعید هم تنگ شده بود اصلا هر چیزی که توی این مدت ندیده بود دلتنگش شده بودم . رفتم روبوسی کردم و همین جور که توی بغل هم بودیم توی گوشم گفت : کلک بازم ارنولد شدی ها. یه لبخند زدم و رفتم نشستم مامان - پسر لباست رو بپوش این چه وضعیه ؟ من – خب مگه نامحرم اینجا هست تو که مادرمی اینم که خواهرم مهنازه تازه شلوارم هم بخاطر شما پوشیدم واگر نه سه تا نقطه مامان- رضا خیلی پر رو شدی مهناز – اه مامان کجاش پررو شده تازه ببین بدنش چقدر خوش فرمه مامان- چه ربطی داره دختر میخواهم صد ساله سیاه اینجوری نباشه من – دستت درد نکنه مامان مامان –سرت درد نکنه وظیفه ام بود من –حالا عوض غروب رو میخوای دربیاری دیگه خیلی عقده ای شدی مامان- اه اه پسر خجالت بکش من مادرتم به من میگی عقده ای در این بین هم سعید وبابام ومهناز داشتند میخندیدن نمیدونم چرا منگل شده بودم میخواستم سر به سر همه بذارم حوصله ام نگرفت اونجا بشینم رفتم توی اتاقم انتظار داشتم که کلی عوض شده باشه ولی درست عین روزه اولش بود تمیز و سالم رفتم پای سیستم روشنش کردم تا سیستم میخواست بیاد بالا سعید اومد سعید – خب داش رضا چه خبر ؟ من –برف اومده تا کمر خندید و گفت : تکراری بود توی فیلم کلاغ پر شنیده بود من – کلاغ پر دیگه چیه ؟ سعید – لابد میخوای بگی کلا قید فیلم های ایرانی رو زدی ؟. من – کلا که نه ولی یه چند تایی شون رو تبلیغشون رو دیدم سعید – تو کلا غاطی کردی به جانه خودم . حالا بگو ببینم شهریار چی کار میکنی؟ من –خب یه خاکی توی سرم میکنم دیگه. سعید – ای کلک داف بازی هم میکنی من –این جوری حرف نزن حالم بهم خورد بعد اداشو دراوردم و گفتم : ای کلک داف بازی هم میکنی خندید و گفت : خب بابا حداقل یه چیزی بگو من – چیز سعید – مسخره بازی در نیار رضا من – ولمون کن ببینم چی توی این هارد دیسک ما هست سعید – همون چیزهایی که قبلا بوده نه چیزی اضافه شده نه چیزی کم شده من –تو از کجا میدونی ؟ سعید – مهناز رو که میشناسی همه ی وسایل اتاقت رو اون اینجوری نگه داشته واگر نه تا حالا چند باری مامان خانومت اینجا رو بهم زده بود من – از خودت بگو چیکارها میکنی؟ سعید- من که هنوز توی اون موسسسه هستم راستی فردا بیا بریم تورو به عنوان مهمون معرفی ات کنم یه خورده فردا رو با هم باشیم من – بیام اونجا که چی بشه اون پسرهای منگول رو ببینم سعید – به شاگردهای من توهین نکن تازه همشون پسر نیستن کلاسای دخترونه هم داریم فردا هم نوبت دخترهاست بیا چشم هات یه نوری بگیره من –حتما دختر ها هم عینکی و سرتا پاجوشن نخواستیم از تو به ما خیری نمیرسه سعید – نه بابا همشون اونجوری نیستن که فکر کردی عین پسرها منگولاشون اومدن موسسه بابا اینا فقط اومدن پایه شون رو تقویت کنن از من وتو هم پول دارترن حالا بیا ضرر نمیکنی من – خیلی اشغالی سعید سعید – چرا ؟ من – تو خجالت نمیکشی به ناموس مردم با چشم هوس نگاه میکنی سعید – به جان داداش رضا به یکیشون چپ نگاه نکردم همشون عین خواهرهای من هستن در ضمن این وصله ها به مردی مثله من که یه زن متشخص داره نمیچسبه من گفتم تو بیایی چشات یه خورده نورانی شه من – در هر حال خیلی اشغالی سعید – دیگه چرا ؟ من –همین جوری سعید – تو واقعا مغزت هنکیده .راستی میخوایم یه سایت موزیک بزنیم پایه ای من – فقط همینمون مونده بود بریم پای اینترنت سعید – امید رو یادت میاد همون پسر که قالب سایت طراحی میکرد خودش گفته حاضره مجانی یه قالب واسمون بنویسه با یه دامنه ی دات کام دیگه چی میخوای ؟ من –ای خاک تو اون سرت کنم حتما سر قبر من هم میشه فضای هاست اره اخه بچه کونی از کجا پول بیاریم فضا بخریم در ضمن با سرعت اینترنت بالای این مملکت چه جوری اهنگ هارو اپلود کنیم از این بحث هم خارج شو اصلا حوصله دارم بعد رفتم سراغ فایل های کامپیوتر و توشون ور مرفتم سعید- بابا adsl و wireless رو واسه همین گذاشتن دیگه من- سعید تورو خدا ولمون کن اندازه ی نره خر شدی حالا یاده بچه گی هات افتادی سایت موزیک چیه دیگه سعید – خب بابا حالا فردا رو میای یا نه ؟ من – تا ببینم چی میشه ؟ سعید- اذیت نکن تو که بیکاری بیا دیگه من – در کل نمودی مارو باشه میام از دست این سعید هم راحت شدیم ولی اخرش مجبورمون کرد که سایت رو بزنیم البته ضرر هم نکردیم از اون جا هم یه پولی درمیاریم منم شدم مدیر سایت فقط همینمون کم بود البته فقط من نبودم چند نفر دیگه از جمله همین سعید وامید وحامد وحمید و ....... بگذریم وقت شام شد و منم مثله همیشه گرسنه بودم فقط فکر شکمم بودم شام رو زدیم مهناز و سعید رفتن پی زندگیشون و منم رفتم توی اتاقم نمیدونستم باید چیکار کنم چون واقعا بی کار مونده بودم توی دلم گفتم خدا کنه یه بهونه ای واسه فردا جور بشه ما بیکار خونه نمونیم همین موقع ها بود که سعید زنگ زد گوشی رو برداشتم جواب دادم : من – ای ورم بگیری مگه الان نرفتی چی کار داری؟ سعید – خواستم بگم قرار فردا یادت نره بهت صبح زنگ میزنم من – سعید من میخواهم بخوابم سعید - رضا حالا یه روزه ها تو هم انقدر به ما رو سنگ روی یخ نکن من – باشه باباخداحافظ سعید – قربون مرامت قطع کردم و روی زمین دراز کشیدم باز این گوشی داشت خودشو جر میداد فکر کردم دوباره سعیده ولی وقتی صفحه رونگاه کردم شماره ی ناشناس بود گفتم حتما مزاحم کی میخواهد باشه این وقت شب؟ من – الو نیلوفر – سلام رضا حالت خوبه ؟ من کپ کردم اخه خدایا این از جون من چی میخواهد میخواستم قطع کنم ولی بدجوری هل شده بودم من – چیه بازم زنگ زدی ؟ نیلوفر – چقدر بد اخلاق شدی رضا من – خف بابا میخوای بیام نازت کنم خندید و جواب داد :لازم نکرده منو ناز کنی ولی کارت دارم میتونی بیای فردا ببینمت توی دلم گفتم بابا این دختره چقدر پررو شده عوض اینکه دور و بر من نپلکه بهم زنگ میزنه قرار میزاره با یه حالت مسخره ای گفتم : نیلوفر جان خندید وگفت : جانم یه شعر واست میخونم بعد برو خواب باشه نیلوفر – تا شعرش چی باشه ؟ من خودم دیگه اعصابم تخمی شده بود این دختر خیلی پررو شده بود من – میدونی چی میخوام بگم ؟ نیلوفر – چی بگو گوش میکنم من – ببین من اعصاب ندارم یه وقت دیدی کسخل شدم چند تا فحش بارت کردم پس خودت قطع کن دیگه هم مزاحم نشو نیلوفر – رضا جان یه لحظه اروم باش ببین چی میگم ؟ تا بهم گفت رضا جان منو برد به خاطره ای گذشته انگار دیگه نمیخواستم فحشش بدم من – بگو نیلوفر – ببین من فقط میخواهم برات دلیله ازدواجمو با سروش بهت بگم من- هین جا پشت گوشی بگو نیلوفر – حضوری باید ببینمت من – نمیشه چون یه وقت دیدی شوهرت رو به گا دادم نیلوفر – اولا در مورد شوهر من درست صحبت کن دوما ادم که با یه خانم محترم اینجوری صحبت نمیکنه من – اره ارواح عمت خیلی محترمی به خونت تشنه ام نیلوفر – حالا فردا میای یا نه ؟ خیلی دلم میخواست بهش جواب رد بدم گورشو گم کنه ولی از یه طرف کنجکاو بودم دلیل ازدواجش و بدونم من- کجا بیام ؟ نیلوفر – میبینی پسر خوب شدنی چقدر باحال مشی من –نیلوفر روی اعصاب من راه نرو نیلوفر – خب بابا بد اخلاق داد زدم گفتم : د بگو کجا بیام ؟ نیلوفر – خونمون من – نشنیدم یه بار دیگه بگو نیلوفر – منظورم خونه ی منو سروش بود بیا خونه ی ما من – نه تو مثله اینکه خون به مغزت نمیرسه چرت وپرت میگی بیام خونت شوهرت چی میگه ؟ نیلوفر – خونه نیست واسه یه مسافرت کاری رفت دبی منم فرصت رو مناسب دیدم گفتم یه قراری باهات بذارم منم عین کسخل ها ادرس رو گرفتمو قرار شد فردا غروب برم خونش
ادامه دارد.........
عشق تو شعله فروزه واسه من میگی غصه ات شب و روزه واسه من*فکره اس و پاسی خودتو کن نمیخواهد دلت بسوزه واسه من
|
|
|
Quoting: PATRIOT_AM داش رضاي تاپيك جديدت مبارك اميد وارم موفق باشي ممنونم دوست عزیز خیلی لطف داری
Quoting: Sex_Eshgh_Sex سلام دادا تاپيك جديد مبارك
سلام عزیز حالت خوبه بابا کم پیدا بودی
عشق تو شعله فروزه واسه من میگی غصه ات شب و روزه واسه من*فکره اس و پاسی خودتو کن نمیخواهد دلت بسوزه واسه من
|
|
|
تایپیک جدید مبارک.امیدوارم غم و غصه ها هر چه زودتر از زندگیت رخت ببندند.وخوشبختی را با تمام وجود احساس کنی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست / و دلم بس تنگ است/ بی خیالی سپر هر درد است/باز هم می خندم/آنقدر می خندم که غم از روی رود.
|
|
|
Quoting: Kami_b ممنونم منم که هر وقت بیکار میشینم یه تاپیک میزنم دیگه
« در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه . به امروزت مشو غره که از فردا نه ای آگه »
|
|
|
Kami_b
نیستی ؟؟؟؟
ادامه چی شد ؟؟؟؟
« در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه . به امروزت مشو غره که از فردا نه ای آگه »
|
|
|
|
|
Quoting: Ema87 نیستی ؟؟؟؟ ادامه چی شد ؟؟؟؟
قول نمیدم ولی احتمالا فردا
Quoting: sarve_naz تایپیک جدید مبارک.امیدوارم غم و غصه ها هر چه زودتر از زندگیت رخت ببندند.وخوشبختی را با تمام وجود احساس کنی.
ممنونم دوست عزیز
عشق تو شعله فروزه واسه من میگی غصه ات شب و روزه واسه من*فکره اس و پاسی خودتو کن نمیخواهد دلت بسوزه واسه من
|
|
|
دوست عزیزم سلام ، داستانتو خوندم ، منتظر ادامه اش هستم . شاد و موفق باشی .... تبریک بابت قلم زیبات ... ای تو
هرکه مرا دید ...تورا نفرین کرد ...........
|