« بهشت27 |صفحه اصلی| بهشت30(قسمت آخر) »
حرفای من واسه فریبا تازگی داشت ، به نظر میرسید تاحالا کسی اینجور توگوشش نجوای عاشقانه نگفته ، علی الظاهرفرهاد شوهرشم توای نخها نبوده واهل این نجواها نیست!.... این بودکه حرفام اونو مسخ کرده بود ، همین باعث شد تافریبا خودشو دربست دراختیارم بزاره ، مخصوصاً که محسن هم با کلفتی کیرش اونو کمی ترسونده ورمش داده بود ، وحالا با این زمزمه ها داشت میفتاد تو بغل من ، حرفام کار خودشو کرده بود چراکه وقتی دو طرف بالای کونشو گرفتم وکیرموفشار دادم توکونش هیچی جز یک آخ کوتاه نگفت!..... همین باعث شد تا بیشتر به تپونم تو کونش که حالا از وجود کیر کلفت محسن خان کمی گشاد شده بود.!...... داشتم حسابی از کونی که میکردم لذت میبردم وحال میکردم .... فریبا هم از شهوت کونشو میچرخوند وناله میکرد.... وقتی دیدم کونش تنگی قبلو نداره شروع کردم تلنبه زدن... چندتا محکم که زدم فریبا لرزید وسست شد نفساش به شماره افتادن ..... اون به اورگاسم رسیده بود ولی من هنوزاشتیاق گائیدنشو داشتم!......
فشارگائیدنشو بیشتر کردم وچون تازه آبم اومده بود ..... از ادامه واستمرار گائیدن کون فریبا خیلی رو فرم اومدم ..... این بود که توجه ای به اورگاسم وبی حالی اون نکردم وکار گائیدنشو تند تر وتندتر ادامه دادم و واسه اینکه بیشتر لذت ببرم سرمو انداختم پائین ونگاه به کون وکیرم میکردم که چطور میرفت توکون فریبا و میومد بیرون ولبای کون فریبا را میدیدم که با کیرم میرفتن تو ومیومدن بیرون!!......
آه واوه ه ه فریبا یواش بگوش میرسید فکر کنم سرپائی خسته شده بود ..... شکمشو گرفتم و همینطور که کیرم تا خایه توکونش بود بلندش کردم وخوابوندمش کف حموم وافتادم روش!..... حالا مثل اینکه تازه بکن بکن من شروع شده بود!.... خوابیدم رو کونش وهمینطور خودمومیکوبیدم به کون سفت و قلنبش!......
فریبا هم مثل اینکه خوابیده باشه دیگه چیزی نمیگفت ... چشاشو هم بسته بود...... دیگه از بس محکم میزدم به کونش صدای چلپ چلپ برخورد به کونش بلند شد!..... کیرم از خوشی وشهوت باد کرده بود !...... با تموم قدرت زانواموبه کف حموم فشار میدادم تا از کون فریبا فاصله بگیرم بعد خودم وکیرمو محکم میکوبیدم به کونش!..... تا حالا اینجوری وبااین فشار کون نکرده بودم..... اینجا فهمیدم کمر سفت توگائیدن چقدر به آدم لذت میده!......
خوب که چندتا تلمبه محکم زدم به کونش ... نمیدونم چرا هوس کردم از کوس هم بکنمش..... واسه همین بهش گفتم : فری جون همینطورکه خوابیدی زانواتومیبری توشکمت واین مامانی خوشگلتومیدی عقب تا یه گل هم توگلدون خوشگل جلوت بکارم؟!......
فریبا تکونی خورد وگفت : امیر جون از حرفات خیلی حال کردم ..... بازم بگو!!..... باحرفات رفتم توحشر! ... دارم حس میکنم یه نوع دلبستگی بهت پیدا کردم ... فکر میکنم توتنها کسی هستی که میتونی تمومی وجودمواز عشق ومحبت سیرآب ولبریزکنی وآتش شهوتموکه تاحالا خاموش وسوت وکوربوده روشن کنی !.....
وقتی فریبا زانوزد وکونشو کمی بالاگرفت ... از دیدن کوس تپل وسفیدش که محسن با بیرحمی تمام تپونده بود توش وهنوز لبه های نازک وخوشگلش از فشار کیر کلفت محسن قرمز مونده وکمی ورم کرده بودن ..... هوس گائیدنش برام تیز تر شد ... لبه های قرمز وبیرون کشیده شده کوسش که کمی هم چاک اون باز مونده بود بخوبی نشون میداد که تازه گائیده شده هنوز اطراف کوس وروناش ازفشار گائیدنش قرمز بود.....
خیلی آروم پشت کونش روی کف حموم تاق باز نشستم وپاهامودر دو طرف بدن اون دراز و باز کردم وقتی خوب جاگیر شدم تخمام رو زمین بود وکیرم شق ورو به هوا ایستاده بود!.... دو طرف کون خوش ترکیب فریبا را گرفتم وخودمو کمی کشیدم طرف اون .... حالا کله کیرم درست عمودی مقابل چاک کوسش قرار گرفته بود !..... بادستام کمی کمر فریبا رو به پائین فشاردادم .... بمحض اینکه درز کوسش به کیرم خورد خودش متوجه شد که چطور باید بهم کوس بده!...... براهمین کمی دیگه کمرشوازجلوبرد بالا واز عقب کوسشو دادپائین........ واسه اینکه راحت تر تعادل خودشو حفظ کنه مچ پاهای منو که دوطرفش قرارگرفته بودن را گرفت ویواش یواش کوسشو رو کیرم فشار دادتا آروم رفت تو...... از ناله کردنش فهمیدم داره میره توحال..... چون تواین نوع گائیدن کوس ، اختیار واندازه ای که کیر باید بره تو کوس دست اونه..... اینه که فریبابا فرمونی که به کوسش میدادهر طور که دوست داشت کوسشو فشار میداد تا هر اندازه که دوست داره ، کیر بره تو وهرجاهم که دوست داشت وخوشش میومد ترمزو میکشید وایمیساد .... منم که عجله ای نداشتم!..... کیرمو کامل در اختیار کوسش گذاشته بودم تا هر طور که دوست داره ازش استفاده کنه وهراندازه میخواد بکنه توکوسش .... منم دستامو از پشت ستونی کرده و به اوناتکیه داده بودم ونگاه به کون سفید خوش ترکیبش میکردم ولذت میبردم ومیدیدم چطور با هرفشاری که فریبا به کوسش میاره یکی دو سانت از کیرم به آرومی میره تو!...... بعد کمی صبرمیکنه تا خوب جا واکنه بعد یه فشار دیگه میده وباز اون اندازه ومقداری که میخواد میده بره تو...... گاهاً هم کمی میکشید بالاو یه حالی میکرد ودوباره با یه فشار میدادش تو!!......
فریبا تقریباً نصف بیشتر کیرموچپونده بود تو کوسش که صدا اووووف وآخش در اومد..... توهمون حالت کمی وایساد بعد یک دفعه خودشو ولو کردرو کیرم مثل اینکه بی طاقت شده بود چون یکدفعه نشسست روش وکیرم تا خایه بصورت عمودی رفت تو کوس تنگ و داغش که از اورگاسم چند دقیقه پیش پر آب شده وخیس ولیزشده بود.....
فریبا همینطور که رو کیرم تلنبه میزدوخودشو بالا پائین میکردگفت :.... ووووی امیر جون چه خوبه.....وووووی این قالب منه!..... وووووی دارم یه حالی میشم.......... نمیدونم کجارفته که اینقد خوشم اومده؟!......
فریبا تو اوج شهوت ولذت بود منم که راحت کف حموم نشسته واز پشت به دستام تکیه داده بودم ...... تو این وسط فریبا بود که زور میزد...... اون حالا به شدت خودشو بالا پائین میکردو.... اوووووف.... اووووف میکرد .... دیگه نمیفهمید چی میگه .... ازبین حرفاش فهمیدم که یواش میگفت : وووای چه خوبه !..... این کیره !.... نه کیرفرهاد که مثل انگشت میمونه .... کیر محسن هم بدرد من نمیخوره دردش بیشتراز لذتشه.... آدمو جر میده!.... وایـــــــــــــه مامان..... خسته شدم...... وایــــــــــــــ ..... دارم میام.... امیر جون دارم میام...... مرسی .... مرسی ..... آهــــــا....
فریبا نشست روکیرم وخم شد جلو.... سخت بی حال وسست شده بود..... دستامو از زیر بردم وگذاشتم زیر کونش وشروع کردم اونو بالا وپائین انداختن رو کیرم..... دیدم اونجوری که دوست دارم نمیشه.... آبمم نیومده بود....... هنوز هم تو حشر بودم....... دیدم بهترین کار اینه که بکشم بیرون وپاشم برم جلو صورتش وایسم وبا دست جلق بزنم تا آبم بیاد وبریزم روسر وصورتش!!.....
خیلی یواش کون فریبا را ازرو کیرم بالا دادم وکیرموکشیدم بیرون..... کله کیرم باد کرده بود وآب سفید فریبا مثل یک غشا رو کیرمو پوشونده بود..... پاشدم رفتم روبروی فریبا که حالا نشسته وبه دیواره حموم تکیه داده بود.... وقتی کمر کیرمو گرفتم تا جلق بزنم دیدم چقدر کیرم از آب فریبا لیز ولغزنده شده..... کمی دستموتنگ تر کردم وشروع کردم به مالیدن کیرم !!......
فریبا با دستاش پشت رونامو گرفت وخودشو بیشتر کشوند طرفم..... صورتشو آورد روبروی کیرم ودهنشو واکرد ..... مثل اینکه منتظر این کار من بود...... یک دفعه وبا فشار زیاد آبم اومد وتمامش ریخت تودهن وصورت فریبا .... نفسم بند اومده بود..... هنوز کیرم تودستم بود... سرمو هوا کرده بودم وناله میکردم..... جلق خیلی با حالی بود...... خیلی آب ازم اومد...... آبمنی ازرو صورت وکنار لبای فریبا روپستونای خوشگل وسفتش چکه میکرد!..... با رخوت وبی حالی لذت بخشی نشستم روبرو فریبا ودستامو گذاشتم رو رونای با حال وسفیدش .....
قبل ازاینک حرفی بزنم .... فریبا گفت:.... مرسی امیر جون برامن که خیلی عالی بود...... ولی چقدر بی حال وسست شدم...... ترا خدا منوببخش دیگه نتونستم بیشتر ادامه بدم تا آب توهم بیاد.......
دستموکشیدم روی رون صاف وداغش وگفتم : این چه حرفیه میزنی فری جون .... باور کن من تا حالا همچو لذتی تو سکس نبرده بودم ... حتی از پرستو که زنمه!..... تواولین کسی هستی که طعم یک سکس عالی را بهم چشوندی !...... مرسی فری جون!...... من باید ازت تشکر کنم که قبول کردی!.....
درحالیکه پامیشدم گفتم فری جون توهم پاشو که خیلی وقته حمومو قرُق کردیم..... پاشو... پاشودوشو بگیریم وبریم پیش بقیه!..... نمیدونم ساعت چنده؟........
کمکش کردم اونم پاشد ورفتیم زیر دوش..... فریبا زیر دوش یواش یواش خودشو انداخت توبغلم وگفت..... امیر.... حس میکنم دارم بهت عادت میکنم ..... نمیدونم.... یه چیزی توهمین مایه ها ... شاید هم بهت دل بستم !...... حس میکنم بدون تو نمیتونم راحت باشم !...... یعنی هیچکه دیگه نمیتونه منو اینطور ارضاء کنه واینقدر بــِهــِم لذت وخوشی بده!....
نمیدونم شاید مال این مشروبه که خوردم یا سکس زیادی که امشب داشتم .... نمیدونم فقط میدونم میخوام با توباشم... میخوام تو بغل گرم وپر مهر تو باشم!.........
درحالیکه آب دوش روسر هر دومون میریخت وتنامونو میشست ... اونو بوسیدم وگفتم .. منم همینطور عزیزم!..... الانم که توبغل هم هستیم!......... منم همین حس تورا دارم!..... تودیگه مال منی ..... سعی میکنم تااونجا که بشه بیشتر باهات باشم واز کنارت دور نشم!.....
حس کردم بدن فریبا خیلی خیلی داغ شده .... سینه هاشو چسبوند به سینه ام ولباشو آوردبالاوازم یک لب داغ گرفت وزبونشو کردتو دهنم .... نفس نفس میزد..... مثل اینکه تازه بالغ شده.... وتازه دوست پسر پیدا کرده !......
منم کمرشو گرفتم واونونو بیشتر بخودم فشار دادم.....
دیدم اگه بخوایم همینطور ادامه بدیم باید تا صبح تو حموم باشیم!...... شیر دوشو بستم وخیلی با ملاطفت ونرمی کشوندمش طرف رختکن تا لباس بپوشیم........
نمیدونم کِی وکی برامون لباس آورده وتوجا رختی گذاشته بود!.....
اونارا پوشیدیم ..... فریبا یک ریز نگام میکرد!..... انگار تا حالا منو ندیده بود...... چشاش خیلی خوشگل وشهلا شده بودن..... قبل ازاینکه بریم بیرون چشاشو بوسیدم وگفتم:... فری جون هوای خودتو بیشتر داشته باش !....
وقتی اومدیم بیرون ورفتیم طرف پذیرائی..... منیر گفت:.... به ... بــــــه.... بلااخره عروس ودوماد از حموم در اومدن!.... چه خبره بابا .... شبهای دیگه ای هم هست!...... شماها که خودتونو خفه کردین!.........
چیزی نگفتیم ... فقط خندیدیم!.......
فرهاد یه جوری نگاه فریبا میکرد!..... نگاش مثل نگاه یک خریداربود!!.... تو چهره اش یک لذتومیشد دید.... شاید از اینکه خانمش مورتوجه قرار گرفته خوشش اومده!...... شاید اونم دوست داره که سکس زنشو از نزدیک ببینه ولذت ببره؟.... نمیدونم ؟!... ولی تو نگاش یه اشتیاق بود.... یه لذت همراه با شهوت موج میزد!.....
پرهام